responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني    جلد : 1  صفحه : 545


گفتم : در صد تا چقدر ؟ گفت : دو درهم و نيم . [1] گفتم : خوب است مولاى من ، در پناه خدا باشيد ، نظرتان درباره مردى كه به زنش گويد : ( تو به تعداد ستارگان آسمان مطلقه اى ) چيست ؟ گفت : به اندازه رأس جوزا كافى است يعنى سه بار .
با خود گفتم : اين مرد چيزى نمى داند . پس برخاستم و گفتم : فردا خدمت سرورم خواهم رسيد . گفت : اگر حاجتى داشتى ما كوتاهى نمى كنيم .
از نزد او بازگشتم و نزد ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفتم و خود را روى قبر حضرتش افكندم و از سفر زيانبار خود گلايه نمودم و گفتم : اى رسول خدا ، پدر و مادرم فدايت ، با اين مسائلى كه همراه دارم به نزد كه بروم ؟ به نزد يهود يا نصارا يا مجوس يا فقهاى ناصبى ؟ به كجا اى رسول خدا ؟ پيوسته مى گريستم و از او يارى مى خواستم ، ناگاه ديدم شخصى مرا تكان مى دهد ، سر از روى قبر آن حضرت برداشتم غلام سياهى را ديدم كه جامه اى ژنده بر تن و عمامه اى كهنه بر سر داشت ، به من گفت : اى اباجعفر نيشابورى ، مولايت موسى بن جعفر عليه السلام به تو مى گويد : نه به نزد يهود برو و نه نصارا و نه مجوس و دشمنان ناصبى ما ، به سوى من بيا كه من حجت خدايم ، من روز گذشته پاسخ سؤالات در جزوه و همه نيازهاى تو را دادم ، آن جزء و آن درهم شطيطه را كه يك درهم و دو دانق در آن است و در كيسه چهار صد درهمى لؤلؤى قرار دارد و آن مقدار پارچه او را كه در عدل آن دو برادر بلخى است برايم بياور .
با شنيدن اين سخنان عقل از سرم پريد ، به كاروانسرا نزد بارو بنه خود رفته آن را گشوده و آن جزوه و كيسه و عدل را برداشته به منزل امام رفتم ، حضرتش در خانه اى بود خراب كه بر در آن هيچ كس نبود و آن غلام را بر در خانه ديدم ،



[1] - در صورتى كه به كمتر از دويست درهم اصلا زكات تعلق نمى گيرد . ( م )

545

نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني    جلد : 1  صفحه : 545
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست