responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني    جلد : 1  صفحه : 352


افكنده متفكرانه با انگشت به زمين مى زد و آن گروه همه ساكت بودند و منتظر كه او چه خواهد گفت . عمر سربرداشت و اين شعر را خواند ، ( ترجمه ) :
إذا ولي الحكومة بين قوم * أصاب الحق والتمس السدادا و ما خير الأنام إذا تعدى * خلاف الحق واجتنب الرشادا ( هر گاه كسى حكومت قومى را به دست گيرد بايد به حق عمل كند و در جستجوى راستى و درستى باشد . و او بهترين مردم نيست اگر از حق تجاوز كند و از راه رشد و صلاح كناره گيرد ) .
آن گاه به آن گروه گفت : نظر شما درباره سوگند اين مرد چيست ؟ آنان ساكت مانده پاسخى ندادند . عمر گفت : سبحان الله ! حرف بزنيد . مردى از بنى اميه گفت :
اين حكم ناموسى است و ما در اين باره جرأت سخن گفتن نداريم و تو بدين گفتار آگاهى و در حكم به سود و زيان آنان امين هستى . عمر گفت : هر چه به نظرت مى رسد بگو ، زيرا گفتار تا زمانى كه باطلى را حق و حقى را باطل نسازد گفتنش در مجلس من رواست . گفت : من چيزى نمى گويم .
عمر رو كرد به مردى از بنى هاشم از فرزندان عقيل بن ابى طالب و گفت : اى عقيلى ، نظر تو درباره آنچه كه اين مرد بر آن سوگند ياد كرده چيست ؟ وى فرصت را مغتنم شمرده ، گفت : اى أمير المؤمنين ، اگر گفتار مرا حكم و حكم مرا روا مى دارى مى گويم ، و اگر چنين نباشد سكوت شايسته تر و براى من راحت تر و دوستى ما را پاينده تر است . عمر گفت : گفتار تو حكم است و حكم تو نافذ .
بنى اميه چون اين سخن شنيدند گفتند : اى أمير المؤمنين ، با ما انصاف ندادى كه حكم را در اختيار غير ما نهادى در حالى كه ما از نزديكان و خويشاوندان توييم ! عمر گفت : ساكت شويد و ناتوان و نكوهيده باشيد ، من كه حكم را بر شما عرضه داشتم وشما نظريه اى ابراز نداشتيد ! گفتند : آن گونه كه به عقيلى سپردى به

352

نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني    جلد : 1  صفحه : 352
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست