روزگار ايمن خواهم بود . 2 - و گاهى مرد جوان شب را بصبح بياورد در حال سرور و ايمنى و بخشيده شده ى از دنيا ناگاه گرفتارش ميكند . سعد وقاص گفت حاجت تنها خودت را بخواه در پاسخ گفت دست امير در بخشش از زبان من بازتر است پس همراهان او را با او عطا كرد و بخشش نمود خرقه گفت از تو سپاسگزارى مىكنم خداى ترا نيازمند نكند بعد از بىنيازى و ترا بنده ى ديگران قرار ندهد . و خدا پاداش اين كار نيك تو را بجايش عنايت فرمايد و تو را نيازمند مردمان پست قرار ندهد و ترا از نعمتهاى خويش خالى نگرداند مگر اينكه وسيلهء برگشت آن نعمت را فراهم كند سعد دستور داد نامه خرقه را در دفتر عطايا و بخششهاى دولتى بنويسند پس چون خرقه از كاخ زمامدار بيرون آمد زنان از او پرسيدند امير با تو چه كرد گفت امير ضمانت بودجهء زندگى مرا كرد و مرا گرامى داشت جز اين نيست بزرگان بزرگان را گرامى دارند . چه خوب سروده آن كس كه اين شعر را گفته < شعر > و ما الدهر و الايام الا كما ترى رزية مال او فراق حبيب و انّ امرء قد جرّب الدهر لم يخف تقلب يوميه لغير اريب < / شعر > و ديگرى گفته است : < شعر > هو الموت لا ينجى من الموت و الذى احاذر بعد الموت أدهى و افظع < / شعر > 1 - روزگار شب و روز نيست جز آن چه كه مىبينى يا مصيبت