و چنانچه تمام تنزّلات و شقاوات و شرورات و مرارات ناشى از قرب حصولى يا تحصيلى به مبدء شرّ و ظلمت و قبح و نقص است هم چنين تمام آن منشئات شريّه و ظلمانيّه و قبيحه و نقصيه ، منتهى و راجع به مركز شرّ و ظلمت و قبح و نقص كه خلود در جحيم و عذاب اليم است . چنانچه تمام ترقيّات و شرافات و كمالات از مبدأ تا منتهى ناشى و منتهى به تحصيل يا حصول عموم صفت عدل و كمال است ، هم چنين تمام تنزّلات و شقاوات و شرورات و خسارات و معصيات از مبدأ صغاير تا منتهاى كباير كه كفر است ناشى و منتهى بحصول يا تحصيل صفت ظلم و جرم و جور و نقص است على الاطلاق . و از جمله شواهد قطعيّه اين مدّعى علاوه بر ادلَّه اربعه ، اين كه حرام و قبيحى كه از مستقلَّات عقليّه آبى [1] از تخصيص و تقييد و به هيچ وجه من الوجوه مسوّغ و مجوّز ندارد بالضرورة العقليّة در هيچ يك از معاصى و منكرات و كبائر و قبايح حتى كفر و ارتداد مثال و نظيرى ندارد غير از قبح ظلم و جرم و جور . و از جمله شواهد صدق اين مدّعى از محكمات كتاب و سنّت اين كه حدّ و عقوبتى كه مترتّب فرموده حق تعالى بر يك قسم از اقسام ظلم و جورى كه متعارف و متداول تمام ظالمين و جائرين اين زمانست كه عبارت از محاربه با مسلمانان است كه به اتّفاق نصوص و فتاوى عبارت است از تجريد سلاح لاخافة مسلم بر هيچ يك از اقسام كباير و بر هيچ يك از انواع كفر و ارتداد چنين حد و عقوبت دنيوى مترتّب و مقرّر نفرموده بصريح آيه شريفه :