نام کتاب : قضاء وقدر ، جبر واختيار ( فارسي ) نویسنده : دكتر محمد مهدي گرجيان جلد : 1 صفحه : 142
اشكال : اگر آفرينش ، خداى آفريدگارى داشت ، اين همه شر و فساد را نمى آفريد . پاسخ : شر و فساد و نظاير آنها روى هم رفته ، بديها و نارواييهايى هستند كه در جهان ماده پيدا مى شوند . و مفهوم بد و ناروا مفهومى است كه با مقايسه به خوب و روا محقق مى گردد . اگر تندرستى كه خواسته نفس و ملائم طبع ما است نبود ، هرگز بسيارى را بد نمى شمرديم . و اگر آسايش وامن و هر يك از لذايذ حواس و حظوظ نفس نبود ، هيچ گاه از دست دادن آنها براى ما تلخ نبود و بدبختى خوانده نمى شد ، چنان كه هرگز زوجيت را براى عدد چهار و فرديت را براى عدد سه ، خوب يا بد ، خوشبختى يا بدبختى نمىشماريم ، زيرا قياس در كار نيست . و از اينجا پيداست كه ( شر ) امرى است قياسى و مفهومى است عدمى در مقابل يك امر وجودى ممكن الحصول ، يعنى در مورد ( شر ) موضوعى بايد باشد داراى صفتى وجودى كه مطلوب موضوع مفروض بوده باشد تا داشتن اين صفت مطلوب ، براى آن ، ( شر ) شمرده شود . چنان كه داشتن چشم براى انسان كه طبعا چشم مى خواهد و ممكن هم هست نداشته باشد ، خير بوده ، نابينايى براى وى ( شر ) شناخته مى شود . در نتيجه اين كاوش ، به اين نكته بر مىخوريم كه : ( شر ) هر جا باشد - اولا امر عدمى و ثانيا امرى امكانى است . در بالا گفتيم : چيزى را كه به خداى جهان نسبت مى دهيم اولا بايد امرى وجودى و ثانيا داراى نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد . و تا در مورد ( شر ) قياس نكرده و امرى عدمى فرض نكنيم ، مانند مرض با صحت ، فقر با غنى ، ذلت با عزت ، ظلم با عدل و همچنين خير وشر هر دو را ممكن فرض نكنيم ، شر محقق نخواهد شد ؟ پس شر به ( خدا ) نسبت ندارد .
142
نام کتاب : قضاء وقدر ، جبر واختيار ( فارسي ) نویسنده : دكتر محمد مهدي گرجيان جلد : 1 صفحه : 142