[ خصائص نسائى / 4 ] به سند خود ، از « عامر بن سعد بن ابى وقاص » روايت كرده است كه در يكى از روزها ، « معاوية » به « سعد » دستور داد تا على عليه السّلام را سبّ كند و به حضرت او ناسزا بگويد ! « سعد » از فرمان او سرپيچى كرد . « معاويه » پرسيد : چرا از او بدگوئى نمىكنى و به سبّ و دشنام او نمىپردازى ؟ در پاسخ گفت : بخاطر سه خصلتى است كه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله در حق او فرموده است كه هر گاه يكى از آنها در من وجود مىداشت ، دوستتر مىداشتم از شتران سرخ موئى كه در دست اختيار و انتفاع من بوده باشد ! در يكى از كارزارها كه حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله به على مرتضى اجازه شركت در جنگ را نداده و او را به جانشينى خود در مدينه موظف داشت ، على عليه السّلام ناراحت شد و به عرض رسانيد : مرا براى زنان و كودكان به جانشينى خود بر مىگزينى ؟ از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله در برابر ناراحتى على عليه السّلام شنيدم كه خطاب به او فرمود : آيا خوشحال نيستى از اينكه منزلت تو نسبت به من ، برابر با منزلت هارون عليه السّلام ، برادر موسى عليه السّلام ، باشد ، با توجّه به اينكه پيغمبرى پس از من مبعوث نمىشود و از آن حضرت در روز خيبر شنيدم ، مىفرمود : فردا پرچم اسلام را در اختيار بزرگوارى قرار مىدهم كه خدا و رسول را دوست مىدارد و خدا و رسول هم ، او را دوست مىدارند . در اين موقع همگى حاضران خود را براى پرچمدارى اسلام آماده كرده و دستها را از آستين بيرون آوردند ، در اين حال ، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : على را بحضورم فرا خوانيد ! حضرت على عليه السّلام در هنگامى بحضور رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شد كه به درد چشم دچار بود ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله آب دهان مبارك را در ميان ديدگان على عليه السّلام ريخت و بلافاصله بهبودى يافت و پرچم اسلام را در اختيار آن حضرت در آورد . و نيز هنگامى كه « آيه تطهير » نازل شد ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام را بحضور طلبيد و فرمود : بار پروردگارا ! اينان اهل بيت من هستند . [ تاريخ بغداد 10 / 278 ] به سند خود ، از « ابو سعيد خدرى » از پيغمبر