از او به ما صدمه وارد مىشد . امپراطور پرسيد : دستورات او چيست ؟ « ابو سفيان » گفت : فرمان مىدهد كه خداى يكتا را بندگى كنيد و شريك و همتائى براى او قرار ندهيد و گفتار پدرانتان را در رابطه با عبادت بتها ناديده انگاريد و ما را به نماز خواندن ، راستگوئى ، پاكدامنى و صله رحم دعوت مىكند . پس از پايان پرسش و پاسخ ، امپراطور به مترجم گفت : به اين عرب بگو ، از نسب او پرسيدم ، گفتى داراى حسب و نسب است . آرى ، پيامبرانى كه از سوى خدا مبعوث مىشوند ، با مردم خويش همنسب و همپيوندند . پرسيدم آيا پيش از او ديگرى ادعاى نبوت كرده است ، گفتى پيش از او كسى در ميان ما ادعاى پيغمبرى نكرده است ؛ در اين رابطه مىگويم ، هر گاه پيش از او ديگرى ادعاى نبوت مىكرد ، مىگفتيد اين مرد هم ، تأسّى به او كرده و سخن تازهاى نياورده است . از تو پرسيدم ، آيا از نياكان او كسى بوده است كه مقام سلطنت را داشته باشد ، گفتى چنين كسى را سراغ ندارم كه در نياكان او مقام سلطنت را داشته باشد ؛ آرى ، هر گاه يكى از نياكان او پادشاه بود ، مىگفتيد اين مرد در رابطه با ادعائى كه دارد ، تصميم گرفته است به مقام يكى از نياى خود كه پادشاه بوده است ، دست يابد . از تو پرسيدم ، آيا او را متّهم به دروغگوئى نمودهايد ، آيا پيش از آنكه ادعاى چنان مقامى را بنمايد ، به شما دروغ گفته است ؟ پاسخ دادى پيش از اين ، دروغى از او نشنيدهام . از پاسخ تو چنين استفاده مىشود كه او نه ، به مردم دروغ گفته و نه نسبت به خدا دروغ روا داشته است . از تو پرسيدم ، آيا بزرگان قوم به او ايمان مىآورند يا تهيدستان ؟ در پاسخ گفتى مردم ناتوان از او پيروى مىنمايند . آرى ، همواره مردم ناتوان از پيغمبران پيروى مىكنند . از تو پرسيدم ، آيا به پيروان او افزوده مىشود يا كاسته ؟ پاسخ دادى بر خلاف انتظار ، به پيروان او روزبروز افزوده مىشود . آرى ، ايمان واقعى مستلزم آنست كه پيروان او روز افزون شوند . پرسيدم ، آيا پيش آمده است كه كسى با پذيرفتن آئين او ، از وى اعراض نمايد ؟ پاسخ دادى كسى از دين