امپراطور و در پشت سر من ، نشاندند . آنگاه خطاب به مترجمش ، گفت : به جمعيت عرب بگو مطالبى كه از اين مرد مىپرسم ، هر گاه بر خلاف واقع جواب گفت ، شما او را تكذيب نماييد . اگر حيا مانع نمىشد ، از اين كه مبادا مرا به دروغ نسبت بدهند ، آنچه را كه او گفت ، تكذيب مىكردم . امپراطور در نخستين سؤالش ، پرسيد : پيغمبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله در ميان شما از چگونه نسبى برخوردار است ؟ در پاسخ گفتم : او از حسب و نسب شايستهاى برخوردار است . امپراطور پرسيد : آيا پيش از او هم ديگرى از خاندان شما ادعاى پيغمبرى كرده است ؟ « ابو سفيان » گفت : جز او ، ديگرى چنين ادعائى نكرده است . امپراطور پرسيد : آيا از نياكان او كسى پادشاه بوده است ؟ « ابو سفيان » در پاسخ گفت : هيچيك از نياكان او پادشاه نبوده است . امپراطور پرسيد : آيا مردم ثروتمند از او پيروى مىكنند ، يا مردم ضعيف و ناتوان ؟ « ابو سفيان » گفت : افراد ناتوان . امپراطور پرسيد : آيا به عدد پيروان او افزوده مىشود ، يا از عدد پيروان او مىكاهد ؟ « ابو سفيان » گفت : بر خلاف انتظار ، به عدد پيروان او هر روز افزوده مىشود . امپراطور پرسيد : آيا اتفاق افتاده است كسى آئين او را بپذيرد و پس از پذيرش آئين اسلام ، دوباره اعراض كند و مرتد شود ؟ « ابو سفيان » گفت : چنان نيست كه مردمى به آئين او بگرايند و از دين او اعراض نمايند . پرسيد : آيا پيش از آنكه شخص مورد نظر ، ادعاى نبوت كند ، شما او را به دروغگوئى متّهم كرده بوديد ؟ « ابو سفيان » گفت : او انسان دروغگوئى نبوده است . امپراطور پرسيد : آيا هيچگاه اقدام به حيلهگرى نموده است ؟ « ابو سفيان » گفت : از آغازى كه او را مىشناسم تا به حال ، دست به هيچگونه حيلهگرى دراز نكرده است . امپراطور گفت : كلمهاى به غير از مكر و حيله در اختيار نداشتم كه از آن باز پرسم ، امپراطور بار ديگر پرسيد : آيا با او نبرد كردهايد ؟ « ابو سفيان » گفت : آرى . امپراطور پرسيد : طرز نبرد شما با او چگونه بوده است ؟ « ابو سفيان » گفت : نبرد ميان ما و او ادامه پيدا مىكرد چنانكه گاهى از ما به او آزار مىرسيد ، و گاهى