و قطع رحم در آن يادآور شدهايد ، نابود ساخته است و تنها مواضعى كه نام خدا در آنها نوشته شده است به حال خود باقى و گزندى نيافته است ! اينك ، اگر برادرزادهام در اطلاعى كه داده است سخن به راستى گفته باشد ، دليل بر بدگمانى و نابسامانى رأى شماست و اگر دروغ گفته باشد ، او را به شما تسليم خواهم كرد تا هر گونه رفتارى كه بخواهيد دربارهاش ، اعمال نمائيد ؛ خواستيد او را بكشيد و يا زنده بگذاريد . بزرگان قريش خطاب به « ابو طالب » ، گفتند : سخن تو منصفانه است . سپس فرستادند آن نامه را آوردند . « ابو طالب » از آنها خواست تا نامه را گشوده و بخوانند . به مجردى كه نامه را گشودند ، ديدند نامه به وضعى درآمده كه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله اطلاع داده است : سراسر نوشتهها ، به استثناى مواضعى كه نام خدا در آن ياد شده ، به وسيلهء موريانه نابود گشته است ! سران قريش كه چنان گمانى نداشتند ، با تمام شگفتى و شرمندگى ، سر بزير افكندند . « ابو طالب » اظهار داشت : اكنون پيداست كه شما مردم ستمكاريد كه هم قطع رحم نموديد و هم نسبت به بنى هاشم ، بىاحترامى كرديد . بزرگان قوم كه در برابر عمل انجام شده قرار گرفته بودند ، پاسخى نداشتند بلكه نسبت به كار ناشايستى كه با بنى هاشم انجام داده بودند ، يكديگر را سرزنش مىكردند . پس از درنگى كه داشتند ، « ابو طالب » و همراهان به شعب بازگشتند ، « ابو طالب » خطاب به قريش گفت : با توجه به اين كه حقيقت معلوم شد ، پس چرا ما در اين شعب محبوس باشيم ؟ آنگاه « ابو طالب » و همراهان در برابر خانه كعبه قرار گرفته و گفتند : پروردگارا ! ما را بر ستمكاران پيروز گردان و از آنها كه قطع رحم كردند و آنچه را كه بر ما حرام بود ، حلال شمردند ، انتقام بگير ! سپس از مسجد بيرون آمدند و باز گشتند . [ تاريخ بغداد 3 / 167 ] به سند خود ، از « زيد بن ارقم » نقل كرده است كه باديه نشينى كه خود را در عباى خويش استوار كرده بود ، وارد مسجد شد