و خطاب به رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله گفت : اى برادرزاده ! تو ، از ما هستى و از موقعيت عشيره و حسب و نسبى كه داريم ، كاملا آگاهى و در عين حال ، با مردم خود ، به گونهاى رفتار كردهاى كه در ميان ايشان تفرقه ايجاد شده است ، آنان را مردمى سفيه و بىخرد پنداشته و از خدايان و آلهه ايشان عيبجوئى نموده و نياكان آنها را كه سالهاست درگذشتهاند كافر قلمداد كردهاى ، اكنون امور چندى را پيشنهاد مىكنم و اميدوارم پس از دقت كامل در آنها ، برخى از آنها را بپذيرى . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : اى ابا وليد ! پيشنهادهاى تو چيست ؟ « ابو وليد » گفت : اى برادرزاده ! هر گاه منظور تو از سخنانى كه به اطلاع مردم مىرسانى و آنها را منحرف مىگردانى ، دست يافتن به ثروت باشد ، ما حاضريم كه از ثروت خود ، آنقدر سيم و زر در اختيارت قرار دهيم كه از همهء ما ، ثروتمندتر شوى ! و اگر نظر تو به اينست كه مىخواهى از اين راه ، براى خود كسب شرافت و عزت نمائى ، ما حاضريم كه تو را ، به مقام شرافت و بزرگوارى بپذيريم ! و كارى را بدون حضور و اجازه تو انجام ندهيم ! و اگر تصميم دارى با اين شيوه به حكومت دست يابى حاضريم ، مقام سلطنت را به عهدهء تو واگذاريم و همگى ما ، طناب رعيتى تو را به گردن خود بياويزيم ! و هر گاه كسى كه در رؤيا ، بر تو ظاهر مىشود ، به اندازهاى تواناست كه قدرت دور كردن او را ، از خود ندارى ، براى بهبودى تو ، طبيبى را در نظر مىگيريم و از اموال خود ، آنقدر به مصرف دارو و درمان تو مىرسانيم ، تا كاملا بهبودى حاصل كنى ، چه ممكن است اين گونه ، پيشآمدها بر اثر غلبه كردن تابع و همزاد باشد كه گاهى آدمى گرفتار آزار او مىشود و بر اثر مداواى طبيب ، دست او از سر تو كوتاه خواهد شد و يا ممكن است آنچه را كه به صورت آيه بر مردم تلاوت مىكنى ، شعر و خيال باشد كه دلت را به آن متوجه ساختهاى . به جان خودم قسم ! شما فرزندان « عبد المطلب » در ساختن اشعار ، از ديگران نيرومندتر هستيد . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله همهء سخنان او را گوش داد و آنگاه پرسيد : آيا پيشنهادهايت تمام