و اظهار تشنگى ، سودى نمىبخشد چرا كه خود حضرت هم مانند من گرفتار هواى گرم و تشنگى بود . طولى نكشيد ، برادرزادهام از مركب پياده شد و خطاب به من فرمود : عمو جان ! تشنهاى ؟ به عرض رسانيدم : آرى تشنهام . برادرزادهام نگاهى به عقب انداخت ، ناگهان چشمهء آبى ، از زمين جارى گشت ! فرمود : عمو جان ! از اين آب بياشام ، من نيز از آن آشاميدم . [ تاريخ بغداد 12 / 287 ] به سند خود ، از « نافع » - كه از اصحاب رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله بود - نقل كرده است ، گويد : در يكى از مسافرتهاى رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله نزديك چهار صد تن بوديم كه افتخار همسفرى آن حضرت را داشتيم ، در محلى منزل كرديم كه از هر گونه آبى ، تهى بود . اين معنى بر همراهان پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله گران آمد ، در عين حال گفتند ، خود رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله صلاح كار را بهتر مىداند كه در اينجا فرود آمده است . طولى نكشيد كه در اين هنگام گوسفند كوچكى كه داراى دو شاخ بود ، در برابر حضرتش قرار گرفت ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله از پستان آن حيوان شير دوشيد و تناول كرد تا سيراب شد و به اصحاب خود هم از شير آن حيوان آشامانيد تا همگى سيراب شدند . سپس خطاب به « نافع » فرمود : اى نافع ! امشب از اين حيوان كاملا نگهدارى كن ، هر چند مىدانم از نگهدارى اين حيوان عاجزى ! « نافع » گويد : بنا به فرمان آن حضرت ، ميخى و ريسمانى تهيه كردم و آن حيوان را كاملا بستم تا قدرت حركت و جابجا شدن را نداشته باشد . پاسى از شب گذشته بود ، از جاى برخاستم و اثرى از آن حيوان نديدم و ريسمان هم به كنارى افتاده بود ! بلافاصله ، حضور پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شدم و پيش از آنكه حضرت رسول صلَّى اللَّه عليه و آله ، پرسشى دربارهء آن حيوان بنمايد ، جريان ناپديد شدن آن حيوان را به اطلاع آن حضرت رسانيدم . فرمود : آرى ، اى نافع ! كسى كه آن حيوان را آورد همان كس آن را برد ! [ شيبانى در الاثار ص 53 ] در باب فضيلت روزه ، به سند خود ، از « على