خطاب به همراهان فرمود : اكنون اگر آبى براى خود تهيه نبينيد ، فردا به تشنگى گرفتار خواهيد شد ! همراهان از شنيدن اين موضوع ، با شتاب تمام ، به تهيهء آب پرداختند - حديث ادامه دارد تا آن جا كه گويد - رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله سوار بر مركب شد و به راه خود ادامه داد و ما هم سوار شده به دنبال آن حضرت به راه افتاديم ، در مسير خود در محلى منزل كرد و فرمود : آيا همراهتان آب هست ؟ در پاسخ به عرض رسانيدم : آرى ، با من آفتابهاى است كه مقدارى آب در آن وجود دارد . فرمود : آن آفتابه را بياور ، آفتابه را به حضورش بردم . آنگاه خطاب به همراهان فرمود : با اين آفتابه وضو بگيريد . همراهان وضو گرفتند و بيش از جرعهاى آب در آفتابه باقى نماند . حضرت فرمود : اى ابا قتاده ! اين جرعه آب را نگهدار كه به زودى پيشآمدى مربوط به آن ، اتفاق خواهد افتاد - حديث ادامه دارد . تا آنجا كه مىگويد - هنگام ظهر فرا رسيد ، همراهان به عرض رسانيدند : هوا بسيار گرم است و تشنگى ما را از پاى درآورده و طاقت فرسا شده است ، پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : مالك ، ديگرى است و مرگ و زندگى بدست اوست ! سپس خطاب به « ابو قتاده » ، فرمود : آفتابهات را حاضر كن و قدح آب مرا هم بياور . آفتابه و قدح را حاضر كردم ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله از آفتابه در ميان آن قدح ، آب ريخت و به همراهان مىآشامانيد . در اين موقع همراهان ، براى آشاميدن آب ، هجوم آوردند ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : آرام باشيد كه همگى شما سيراب خواهيد شد ، همراهان يكى بعد از ديگرى آب مىآشاميدند تا همگى سيراب شدند تنها پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و من ، آبى نياشاميديم . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله از آفتابه ، آبى در قدح ريخت و به من دستور داد تا از آن آب بياشامم ، عرض كردم : شما بياشاميد . فرمود : ساقى قوم ، آخرين نفر است كه سيراب مىشود ، به فرمان آن حضرت ، آب آشاميدم و پس از من ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله آشاميد و آبى كه قبلا در آفتابه بود ، به همان اندازه باقى مانده بود ! و مردمى كه در آن هواى گرم آب آشاميدند و سيراب شدند ، سيصد تن بودند .