نداشتند . به خدائى كه جز او ، خدائى نيست روزى اتفاق مىافتاد كه از گرسنگى ، كبدم را به زمين مىفشردم و گاهى از شدّت گرسنگى سنگ به شكمم مىبستم ! در يكى از روزها در سر راهى كه مردم از آنجا عبور مىكردند نشسته بودم ، « ابو بكر » از كنار من مىگذشت ، درباره آيهاى از قرآن ، از وى پرسيدم و به اين بهانه مىخواستم حال مرا دريابد و عطوفتى نمايد و غذائى برايم تهيه كند ، ولى ابو بكر بدون آنكه توجهى به من بنمايد ، از كنارم عبور كرد و راه خود در پيش گرفت . طولى نكشيد ، عمر آمد از جلوى من عبور كند ، باز به همان نيّت ، آيهاى از قرآن پرسيدم عمر نيز اعتنائى نكرد و به راه خود رفت . ديرى نپائيد كه حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله از برابر من عبور كرد به مجردى كه مرا ديد لبخندى زد و فرمود : اى ابا هريره ! پاسخ دادم : لبيك يا رسول الله ، فرمود : ملحق شو ! و سخن ديگرى نفرمود و عبور كرد ، من به دنبال آن حضرت به راه افتادم ، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله وارد خانهاش شد ، اجازهء ورود به منزل آن حضرت را درخواست كردم ، اجازه فرمود . هنگامى كه وارد منزل حضرتش شدم ، ظرفى پر از شير را در آنجا ديدم ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله از اهل خانه پرسيد : اين ظرف شير از كجاست ؟ در پاسخ به عرض رسانيدند : فلان شخص ، اين شير را اهداء كرده است . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : اى ابا هريره ! هم اكنون به « اهل صفّه » بپيوند و آنان را كه در واقع ، ميهمان مسلمين هستند و از ثروت و خانواده بىبهرهاند ، به اينجا دعوت كن . روش پسنديده رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله آن بود كه هر گاه صدقهاى براى حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله مىآوردند ، آنرا براى « اهل صفّه » مىفرستاد و خود چيزى از آن تناول نمىكرد و اگر هديهاى براى حضرتش مىآوردند ، آن هديه را براى بينوايان « اهل صفه » مىفرستاد و خود هم در بهرهگيرى از آن ، به آنها مىپيوست و شريك مىشد . از فرمانى كه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله صادر كرده بود كه « اهل صفه » را به خانهاش