نام کتاب : دلائل الصدق لنهج الحق ( فارسي ) نویسنده : الشيخ محمد حسن المظفر جلد : 1 صفحه : 232
اين حال تمام مردم را به ايمان مكلَّف كرده ؛ از صدور معاصى از سوى آنان خبر داده ، بندگان را مكلَّف به اطاعت كرده است . پاسخ اين است كه : خبر دادن از ايمان نياوردن مثلا ، مستلزم امتناع ايمان نيست بلكه نهايت چيزى كه اقتضا مىكند صدور چيزى است كه از آن خبر داده آن طور كه فى نفسه هست و عبارت باشد از امكان و ممكن به خودى خود ، قابل تحمل و توان است ، و تكليف بر آن يا بر خلاف آن صحيح مىباشد و اگر از عدم وقوع آن به وسيله مكلَّف - زيرا مكلَّف اختيار دارد و مىتواند آن را انجام ندهد - آگاه باشد ، صدق خبر تابع وقوع آن چيزى است كه از آن خبر داده و آن گونه كه به خودى خود هست نه بر عكس آن . نظير تبعيت علم از معلوم . زيرا علم خدا به ممكنات ، وقوع خلاف آنچه را كه خدا مىداند ، ممتنع نمىگرداند ؛ بلكه تابع معلوم است . زيرا علم عبارت است از انكشاف معلوم آنطور كه هست و اگر معلوم تابع علم بود ، هرگز تكليف معنا نداشت ، زيرا در اين صورت هر تكليفى يا واجب خواهد بود ، آنجا كه به وقوعش علم داشته باشد و يا ممتنع ، آنجا كه به عدم وقوع آن علم داشته باشد . هيچ انسان آگاهى چنين حرفى نمىزند . اينكه گفت : « ما لا يطاق داراى مراتبى است . . . . تا آنجا كه گفت : اشاعره اين مرتبه ما لا يطاق را جايز مىدانند « بر اين مطلب اشعار دارد كه اشاعره تكليف به مرتبه بالا را - كه عبارت است از آنچه كه به دليل مفهوم خود ممتنع است ، مثل جمع بين دو ضد و اعلام واجب - جايز نمىدانند . ظاهرا اين كار براى كاستن از شفاعت اين اعتقاد است و گرنه از نظر آنان مناط در جواز تكليف به مرتبهء وسط و پايين اين است كه نه چيزى بر خدا واجب است و نه چيزى از او قبيح . اين مناط در تكليف اقتضا دارد كه تكليف به مرتبه بالا جايز باشد ، چنانكه خواهيد شناخت . بحث در اين باره را در مطلب هشتم خواهيد ديد . سخنان اينان در اين مقام آشفته است . لذا خصم مثالهاى مصنّف را از مرتبهء وسط قرار داد در حالى كه بعضى از آنها از مرتبهء بالا است . مثل : قديم را حادث كردن . خصم دليل عدم وقوع تكليف بما لا يطاق را ، استقرار و آيهء مباركهء * ( « لا يُكَلِّفُ الله نَفْساً إِلَّا وُسْعَها » ) * [1] ذكر كرده است . اين با سخن پيشين او مبنى بر اينكه تكليف ابو لهب ، تكليف بما لا يطاق است ، منافات دارد . خنده دار اينكه مصنّف ( ره ) را مزخرف گو توصيف كرده است در حالى كه اين عقايد و گفتههاى آنان است كه مزخرف است و خود وى هم بدان اعتراف كرده است . كارى كه مصنّف - ره - كرده اين است كه فقط از آنان نقل كرده است .