نام کتاب : دلائل الصدق لنهج الحق ( فارسي ) نویسنده : الشيخ محمد حسن المظفر جلد : 1 صفحه : 198
آن گرفته است در حالى كه هر دو ، آن را ابطال نمودهاند . ما بعضى از دلايل آنان را در ابطال اين استدلال آورديم . از آن زشتتر اين گفته او است كه : « حال اين را از عرف لغت و اطلاقات عرف مىگيريم . » چگونه يك مسئلهء عقلى را از عرف لغت و اطلاقات عرف مىگيرد ؟ مگر اينكه ادعا كند گرفتن آن از عرف لغت و اطلاقات عرف به لحاظ دلالت ظنّى اين دو بر مراد حكم شرعى است كه خود مستلزم حكم عقل مىباشد . اما همانگونه كه پيش از اين آورديم ، مشتق به نحو وضعى بر ملابسهء بين مبدأ و ذات دلالت دارد و اين ملابسه اعم است از اينكه به گونهء حلولى باشد ، چنانكه در حى و ميت است و يا به گونهء ايجادى چنانكه در خالق و رازق و غير آن است مثل : ملابسه تمّار ( خرما فروش ) به تمر ( خرما ) كه با بيع ( فروش ) انجام مىشود . پس از كجا معلوم مىشود كه ملابسهء غايب به قدرت ، علم ، حيات ، اراده و مانند آن ، همچون ملابسهء شاهد به اين صفات است ؟ شايد اين ملابسه انتزاعى باشد و صرف اتحاد لفظ نمىتواند تأثيرى داشته باشد ، خصوصا كه نقل بر ارادهء انتزاع دلالت دارد . خدا مىفرمايد : * ( « هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ » ) * [1] . اين آيهء مباركه دلالت دارد كه خداى متعال به قدم اختصاص دارد پس امكان ندارد كه ملابسه خدا به صفات به نحو حلول در قدم باشد . استدلال به آيهء * ( « وَلا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِه » ) * [2] اشتباه آشكارى است . زيرا اثبات علم براى خدا مقتضى اين نيست كه علم ، امرى خارجى زايد بر ذات خدا باشد ، لذا همانگونه كه امور خارجى براى خدا ثابت شده ، همانگونه امور انتزاعى و اعتبارى هم از قبيل : ملكيت ، وحدانيت ، قدم ، وجوب وجود و مانند آن ، برايش ثابت مىشود . پس معلوم مىشود كه عمده مطلب خصم ، پوچ است ، على الخصوص با تأكيد آيهء * ( « هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ » ) * [3] كه با اينكه مصنّف آن را بيان كرده ، خصم از آن غفلت ورزيده است . انكار كليت كبرا از سوى فضل يعنى : هر ممكنى حادث است ، به اين دليل كه صفات خدا نه عين او است و نه غير او ، چيز بىمعنايى است . زيرا اينكه صفات خدا ، نه عين او باشد و نه غير او ، گذشته از اينكه اصطلاح محضى است كه مغايرت واقعى را نفى نمىكند ، مقتضى امكان و قدم صفات هم ، نيست . از همين رو است كه به زيادت صفات خدا ، بر ذات در وجود ، ملتزم شدهاند .