نام کتاب : جامع الشتات نویسنده : الخاجوئي جلد : 1 صفحه : 129
تفكر كند ، وآن عبارت را به قدر امكان به معنى حقيقت بداند وبى معنى نشمارد . پس مى گوئيم : در كتاب توحيد وخصال وكافى مسطور است كه در واقعه ء جمل مردى از سيد أوصياء وسند أتقياء عليه التحية والثناء پرسيد : أتقول : إن الله واحد ؟ مردم بر آن حمله كردند وگفتند : يا أعرابي أما ترى ما فيه أمير المؤمنين من تقسم القلب ؟ آن حضرت فرمودند : دست از او بداريد واورا به من گذاريد ، فإن الذي يريده الأعرابي هو الذي نريده من القوم ، بعد از آن فرمود : اى أعرابى خدا را واحد گفتن واورا يگانه دانستن بر چهار وجه متصور مى تواند شد : دو وجه بر حقتعالى جايز نيست ، ودو وجه ديگر در حق آن ثابت است . فأما آن دو وجهى كه اطلاق آن بر خداى تعالى روا نيست : اول آن است كه گويد : هو واحد بقصد باب الاعداد ، يعني اطلاق وحدانيت عدديه بر او كند ، واين نه جايز است ، چه هر چه ثانى ندارد در رشته ء عدد نگنجد ، نمى بينى كه حق تعالى تكفير كرد گروهى را كه گفتند * ( إن الله ثالث ثلاثة ) * [1] . وجه دوم آن است كه گويد : هو واحد من الناس ، يريد النوع من الجنس ، يعنى واحد از آدميان است ، ومرادش آن است كه او يكى از اين جنس است ، واطلاق وحدت به اين معنى بر خدا ناروا است ، چه اين تشبيه است وجل ربنا عن ذلك وتعالى . واما آن دو وجهى كه در حق او ثابت است . أول آنكه گويند : هو واحد ليس له من الأشياء شبيه ، يعنى خدا يكى است واورا شبيهى ونظيرى نيست ، كذلك ربنا يعنى چنين است پروردگار ما . مانند خدا بهر چه دانى نبود * هرگز باقى مثال فانى نبود در ذات خدا چون وچه گفتن غلط است * زآن رو كه زجنس هرچه دانى نبود