باهره تا ايشان را از ضلالة و گمراهى بسر حد هداية و رستگارى رساند * ( سَواءٌ عَلَيْهِمْ ) * يكسانست بر ايشان * ( أَ أَنْذَرْتَهُمْ ) * آنكه بيم كنى و بترسانى ايشان را از عذاب و عقاب * ( أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ ) * يا آن كه نترسانى ايشان را و ترك تخويف نمايى يعنى انذار و عدم انذار نزد ايشان مساويست پس اگر تخويف ايشان كنى و اگر نكنى * ( لا يُؤْمِنُونَ ) * ايمان نيارند زيرا كه در آيات و معجزات تو نظر نميكنند تا آنكه عالم شوند برسالت تو و تصديق قرآن نمايند و ببايد دانست كه چون حق تعالى خاصهء عباد و خلاصهء اولياء خود را ذكر فرمود بصفاتى كه موجب اهليت هدايت و فلاح ايشان بود در عقب ايشان اضداد ايشان را كه عتاة مرده كفره بودند كه بجهة فرط عناد و انكار هدى نفع بايشان نميرسانيد و آيات و نذر ايشان را از غواية و ضلالة باز نميداشت ذكر نمود و قصهء ايشان را معطوف نساخت بر قصهء مؤمنان هم چنان كه عطف فرموده در كريمهء إِنَّ الأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ بجهة تباين آن هر دو آيه در غرض چه سوق آيهء اولى از براى ذكر كتاب است و بيان شان آن و ثانيه مسوق از براى شرح تمرد و انهماك كافران در ضلالة و طغيان و اما إِنَّ الأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ دو آيه است كه مسوق اند براى صفة ابرار و فجار پس بينهما مناسبتى باشد و آن از حروفى است كه مشابه مطلق فعل است در عدد حروف و مبنى بودن بر فتح و لزوم اسماء و افادهء معانى و مشابه فعل متعدى به دو مفعول در داخل شدن به دو اسم و لهذا عمل فرعى فعل را كه نصب جزء اول است و رفع ثانى به او دادند تا ايذان باشد به آنكه فرع فعل است در عمل و كوفيان بر آنند كه خبر قبل از دخول اين حروف بر آن مرفوع است بخبريت و بعد از دخول نيز بر آن خبرية باقيست بجهة استصحاب و حرف آن را مرفوع نساخته پس اين حروف همين ناصب اسم اولند نه رافع اسم دويم و جواب از اين آنست كه اقتضاى خبرية رفع را مشروط است بتجرد بجهة تخلف رفع خبرية از خبر كان و اين تجرد زايل شده بدخول اين حروف پس اعمال حروف متعين باشد و فايدهء آن تأكيد نسبة است و تحقيق آن و لهذا متلقى مىشود به او قسم و اجوبه به آن مصدر ميشوند و در معرض شك مذكور ميگردد مثل وَيَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْه ذِكْراً إِنَّا مَكَّنَّا لَه فِي الأَرْضِ وَقالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ و مبرد كه از رؤساى نحو است گفته كه عبد اللَّه قائم اخبار است از قيام او و ان عبد اللَّه قائم جواب سائل از قيام او وان عبد اللَّه لقائم جواب منكر قيام او و تعريف موصول يا از براى عهدست و مراد به آن جماعة معينهاند مانند ابو لهب و ابو جهل و وليد بن مغيره هم چنان كه قول ربيع بن انس و بلخى است چه از ايشان منقولست كه اين آيه و آيهء ما بعد آن در شأن ابو جهل است و پنج كس از اهل او كه در حرب بدر كشته شدند و يا مراد احبار يهودند چنان كه از ابن عباس روايتست كه