رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا الايه چه حقتعالى در اين آيه ابعاد ريب نكرده از كفار بلكه تعريف نموده براى ايشان آن چيزى كه مزيح ريب است و آن اينست كه اجتهاد نمايند در معارضه نجمى از نجوم آن و بذل غايت جهد خود نمايند در آن تا آنكه چون از آن عاجز شوند برايشان ظاهر و متحقق گردد كه در آن مجال شبهه و مدخل ريبه نيست و بعضى گفتهاند كه معنى آنست كه ( لا ريب فيه للمتقين ) يعنى هيچ ريبى نيست در آن مر متقيان را و بنا برين هدى كه بعد از اين واقع شده حال است از ضمير مجرور و عامل و عامل در آن ظرفست كه صفت منفى است اى ( لا ريب كائن فى الكتاب حالكونه هاديا حاصل للمتقين ) و اينكه بعضى گفتهاند كه مراد بكتاب تورية و انجيل است و روى خطاب بيهود و نصاراست و اينكه در اين هر دو كتاب هيچ شكى و ريبى در آنها نيست قولى است فاسد زيرا كه يهود و نصارى تحريف كلمات آن نموده بودند از مواضع خود حيث قال يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه پس چگونه متصف باشد بعدم شك و ريب و موصوف بهدايت و نزد بعضى در * ( لا رَيْبَ فِيه ) * مضاف محذوفست و تقدير اينكه ( لا سبب شك فيه ) زيرا كه اشيايى كه موجب شكست از تلبيس و تعقيد و تناقض و دعاوى عارى از برهان از قرآن منفى است و گويند لا ريب فيه اگر چه خبر است صورت اما در معنى نهيست و معنى مراد اينكه ( لا ترتابوا و لا تشكوا فيه ) كقوله تعالى فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ و بدانكه ريب در اصل مصدر ( رابني الشيء اذا حصل فيك الريبه ) است و ريبه قلق نفس و اضطراب آنست و تسميهء شك به آن به جهت آنست كه مقلق نفس است و مزيل طمانينة و در حديث واقع شده ( دع ما يريبك الى مالا يريبك ) چه شك ريبه است و صدق طمانينه و منه ( ريب الزمان لنوايبه ) حاصل معنى آنست كه حقيقت اين كتاب بواسطه حجج ظاهره و دلايل باهره در آن بمثابه ظاهر و روشن است كه هر كه در آن تأمل كند از شك باز ايستد و بداند كه بلا شبهه از نزد خدا منزل شده و از سر تحقيق عالم شود به آنكه ان * ( هُدىً ) * دلالت كننده است و راه راست نماينده به حق * ( لِلْمُتَّقِينَ ) * مر جماعتى را كه پرهيز كارانند مراد آنست كه قرآن سبب زيادتى اهتداء متقيان است و موجب ثبوت و استدامة آن زيرا كه متقيان را اصل اهتدا ثابتست و اين مانند آنست كه شخصى بعزيز مكرم گويد كه ( اعزك للَّه و اكرمك ) چه مراد زيادتى عزت و كرامت و استدامت و ثبوت آنست كقوله اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ يا آنكه مراد تسميهء شيء باشد باسم ما يؤل اليه از قبيل قتل قتيلا يعنى قرآن را نماينده است به كسانى كه مشرفند بر اتقا بدان كه هدى در اصل مصدر است چون سرى و تقى و معنى آن دلالت مطلقه است و اصح آنست كه آن دلالت موصله بمطلوبست زيرا كه آن مقابل ضلالت واقع شده در كريمهء لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ و ديگر آنكه مهدى را اطلاق نمىكنند مگر بر كسى كه مهتدى شده باشد بمطلوب و اختصاص هدايت