گرفته و در حق ايشان فرموده كه غَضِبَ اللَّه عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ * ( وَلَا الضَّالِّينَ ) * و نه راه جماعتى كه گمراهند از طريق حق مراد ترسايانند كه بواسطه افراط و تفريط در شأن عيسى و سيد انبيا گمراه گشتند و از راه راست كه جاده ايمان و تصديق بجميع پيغمبران و كتابهاى ايشان است گرديده ميل بوادى ضلالت و گمراهى كردهاند كما قال و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل روايتست كه رسول ( ص ) در وادى القرى با جهودان و ترسايان كارزار ميكرد يكى از اصحاب اشاره بيهودان كرد و گفت يا رسول اللَّه ايشان چه كسانند كه با تو محاربه ميكنند فرمود هم المغضوب عليهم و بعد از آن اشاره بترسايان نمود و گفت ايشان چه طايفهاند فرمود هم الضالون و بدانكه جز * ( غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ ) * بر بدلية است و مبدل منه ان الذين انعمت عليهم و معنى اينكه منعم عليهم كسانيند كه سالمند از غضب و ضلال و يا بر آنكه صفة اسم موصول است مبينه يا مقيده و معنى اينكه منعم عليهم كسانيند كه جامع نعمة مطلقهاند كه آن نعمة ايمانست و جامع نعمة سلامة از غضب و ضلال و چون ميان صفت و موصوف مطابقه در تعريف و تنكير شرط است پس يا آنست كه اسم موصول در اينمقام جارى مجراى نكره است و مراد از آن جماعت غير معهوده از قبيل و لقد امر على اللئيم يسبنى و قولهم انى لامر على الرجل مثلك فيكرمنى و يا آنكه غير كسب تعريف كرده باشد از مضاف اليه چه آن مضافست به آنچه او را ضد واحد است كه آن منعم عليه است پس تعين آن چون تعين هى الحركة غير السكون باشد و چون كه غضب عبارت از ثوران نفس است بجهة اراده انتقام و اين از خداى تعالى منتفى است پس مراد از آن منتهى و غايت آن باشد كه ارادهء انزال عقاب و عذاب است و عليهم در محل رفع است زيرا كه نايب مناب مفعول ( ما لم يسم ) فاعله است بخلاف اول چه آن در محل نصب است بر مفعوليت و لفظ لا زايده است براى تأكيد معنى نفى كه در ضمن غير است فكانه قال لا المغضوب عليهم و لا الضالين و از اينجهة است كه جايز است ( انا زيدا غير ضارب ) هم چنان كه جايز است ( انا زيدا لا ضارب ) چه غير بمعنى لاست و اگر چه ممتنع است انا زيدا مثل ضارب و ضلال عدول است از طريق سوى عمدا يا خطا و آن را عرضى عريض است و تفاوت در ما بين ادنى و اقصاى او بسيار است و اضافهء مغضوبيت بيهود و ضلالت بنصارى دلالت نميكند بر برائت يهودان از صفة ضلالت و ترسايان از سمة مغضوبيت بلكه هر يك از اين دو طايفه متصفند بصفت مغضوبيت و ضلالت الا آنست كه او سبحانه بجهة امتياز ايشان از يكديگر يكى را متصف ساخت بمغضوبيت و ديگرى را بضلالت و مخفى نيست كه سوق كلام اگر چه مقتضى آنست كه بر اين منوال باشد كه الذين انعمت عليهم غير الذين غضب عليهم تا بين الكلامين توافق و تناسب باشد اما مراعات ادب در خطاست و ايراد لفظ مستطاب اقتضاى آن مىكند كه لفظ غضب بصيغهء مجهول واقع شود و بطريقه