هواك راضى باش از خدا به آنچه بر تو قضا كرده و اگر چه خلاف هواى تو بود كه اين معنى را حق سبحانه در كتاب خود ذكر فرموده گفتيم كجاست يا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود كه * ( عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ) * انس مالك از پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه ثلث من اصل الايمان الكف عمن قال لا إله الا اللَّه فلا تكفره بذنب و لا تخرجه من الاسلام و الجهاد ماض منذ بعثنى اللَّه الى ان يقاتل آخر من امتى الدجال لا يبطله جور و لا عدل و الايمان بالاقدار يعنى سه چيزند كه اصل ايمانند يكى باز ايستادن از ايذاى كسى كه گويندهء لا إِله إِلَّا اللَّه باشد پس به جهت ذنبى كه از او صادر شود او را كافر مگوى و به عمل بدى كه كند از اسلامش بيرون مكن دوم حكم جهاد جاريست از آن گاه كه حق سبحانه مرا برسالت مبعوث گردانيد تا به آخر الزمان كه آخر امت من با دجال كارزار كنند هرگز جور و عدل جهاد را باطل نسازد سيم ايمان داشتن به قضا و قدر و به آن راضى شدن كه ( الرضا بقضاء اللَّه باب اللَّه الاعظم ) آوردهاند كه رسول در جمادى الآخر قبل از واقعهء بدر به دو ماه پسر عمهء خود را عبد اللَّه بن حجش بر هشت مرد از مهاجر امير كرد و از جمله ايشان عامر بن ربيعه و واقد بن عبد اللَّه و سعد وقاص و عتبة بن غزوان و عكاشه بودند و نامهء نوشت و به او داد و گفت سر على اسم اللَّه برو بر نام خدا و اين نامه را مگشا تا آنكه در راه مكه دو منزل از مدينه جدا شوى پس سر او را بگشاى و آنچه در آن نوشته عمل كن و اگر بعضى از اصحاب تو آنجا از آمدن كراهت داشته باشند ايشان را اكراه مكن عبد اللَّه نامه را بستد و چون دو منزل قطع مسافت نمود سر نامه را باز گشود در آنجا نوشته بود كه بسم اللَّه الرحمن الرحيم اما بعد اى عبد اللَّه بايد كه با اصحاب خود ببطن نخله روى و آنجا فرود آيى و راه كاروان قريش نگاهدارى و ايشان را قتل و اسر كرده غنيمت ايشان را بمدينه آرى چون نامه مطالعه كرد گفت سمعا و طاعة اصحاب خود را از اين قضيه واقف گردانيد و گفت شما را بر آمدن اكراه نميكنم هر كه از شما آرزوى شهادت يا غنيمت دارد موافقت من نمايد و هر كه از آن كاره باشد باز گردد ايشان گفتند ما سميع و مطيع امر خدا و رسول اوئيم پس متوجه آن صوب شدند و در اثناى راه سعد وقاص و عتبة بن غزوان را شتر گمشد دستورى خواستند تا بطلب شتر روند ايشان را رخصت داد پس با شش كس ديگر ببطن نخله آمد كه ميان مكه و طايف است و در آنجا فرود آمد نگاه كرد ديد كاروان قريش از طايف مىآمدند و مويز و اديم داشتند و عمرو بن خضرمى و حكم بن كيسان و عثمان بن عبد اللَّه بن مغيره و نوفل بن عبد اللَّه در ميان ايشان بودند چون اصحاب رسول را بديدند بترسيدند عبد اللَّه بن جحش به اصحاب خود گفت كه كاروان از شما ترسان شدهاند يكى را بنشانيد و سرش را بتراشيد تا تصور ايشان اين باشد كه شما معتمريد و ايمن شوند عكاشه را بنشاندند و سرش را بتراشيدند چون كاروان آن را بديدند گفتند ايشان عمره آوردهاند و زائران بيت اللَّهاند از ايشان مترسيد و چون امن شدند واقد بن عبد اللَّه در