و شدة گذرانيدهاند * ( وَزُلْزِلُوا ) * و مضطرب و متزلزل گشتند و از جاى خود برانگيخته شدند از بسيارى بلاها كه بديشان رسيد * ( حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ ) * تا آنكه مىگفت پيغمبر ايشان * ( وَالَّذِينَ آمَنُوا ) * و آنان كه ايمان آورده بودند * ( مَعَه ) * با او يعنى از غايت شدة و محنة و تناهى بلية و مصيبت ايشان و استطالة مدة آن بر وجهى كه حبال صبر ايشان منقطع گشته متفق الكلمه ميشدند و ميگفتند از روى استبطاء نصرت كه * ( مَتى نَصْرُ اللَّه ) * كى باشد يارى دادن خدا ما را و ظفر دادن بر خصمان يعنى چون طاقت ايشان طاق شده بر وجهى كه تحمل زيادهء بر آن فوق طاقت ايشان بوده اين كلمات از ايشان صادر ميشده و حق سبحانه به جهت اسعاف مطلوب ايشان كه نصر عاجل است در جواب فرموده * ( أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّه قَرِيبٌ ) * بدانيد كه بتحقيق نصرت دادن خدا مؤمنان را نزديك است در اين اشارت است به آنكه وصول برحمت عظيمه حقتعالى در عقبى و فوز بكرامت و تقرب نزد او برفض هوا و لذات است و مكابدت شدايد و رياضات كما قال عليه السّلام حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات از قتاده و سدى روايتست كه اين آيه در غزاى خندق نازل شد وقتى كه مسلمانان را از آن خوف عظيم و مشقت بسيار و بلية بيشمار رسيده بود چنان كه او سبحانه از آن خبر ميدهد كه وَإِذْ زاغَتِ الأَبْصارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ و گفتهاند كه نزول آن در واقعه احد است كه شكست بر مسلمانان واقع شد و بعضى كشته گشتند و عبد اللَّه بن ابى سلول اصحاب رسول را گفت شما خويشتن را در مهلكه انداختيد و جان خود را بشمشير در باختيد اگر محمد رسول خدا بودى ايشان را بر او ظفر ندادى و امة او را از اسر و قتل صيانت و محافظت نمودى حق سبحانه به جهت تسليهء ايشان اين آيه نازل ساخت و گفت بلا متوجه ارباب و لا است و جفا لازم اصحاب اجتبا محب ما تا در باديهء عنا پاى طلب او بخار و خاشاك مجروح نگردد بكعبه وصال ما نرسد و دوست حقيقى ما تا بميدان ابتلا سر را فداى خنجر رضا و تسليم نكند در دار الضرب عنايت ما سرخ روى بيرون نيايد كاشفى در روضه آورده كه وهب بن منبه نقل كرده كه در كتاب بعضى از حواريان خواندهام كه اى فرزند آدم چون خدا در بلا بر تو بگشايد شادمان شو چه اين راه انبيا و رسل است و چون راه نعمت و آسانى بر تو گشوده شود غمگين شو كه با تو خلاف آن كرده كه با انبيا و رسل خود بجاى آورده و در خبر آمده كه عيسى على نبينا و عليه السّلام وزيرى داشت كه در جميع امور معاون و ظهير او بود و در كمال علم و عبادت و زهادت اتفاقا روزى در باديهء شير او را بدريد عيسى عليه السّلام مناجات كرد كه بار خدايا اين مرد وزير و معاون من بود و منقاد و مطيع من و تو پس حكمت در اين چه بود كه شير را بر او مسلط كردى تا او را هلاك كرد خطاب آمد كه خواستم