مىكند بر وجود آن و جمعيت آن به جهت اشتمال آنست بما تحت آن از اجناس مختلفه و ايراد جمع سالم كه موضوع است از براى ذوى العقول از ملائكه و جن و انس نه غير او با آنكه او سبحانه مربى جميع ممكناتست از ذوى العقول و غير آن بنا بر تغليب است يعنى غير ذى عقل را در تحت عقلا داخل گردانيده و بعد از آن جمع عالم بر واو و نون كرده و گويند كه عالم اسمى است موضوع از براى ذوى العلم و تناول غير ايشان بر سبيل استتباعست و اين بنا بر آنست كه تنبيه باشد بر آنكه مقصود او سبحانه از ايجاد عالم معرفة او است و ايجاد غير ذوى العقول بر سبيل استطراد و استتباعست و نزد بعضى مراد بعالمين در اين مقام آدمياناند چه هر يك از ايشان عالمند از حيثيت استمثال هر كدام بر نظاير هر چه در عالم كبير است از جواهر و اعراض كه صانع آن به آن دانسته مىشود هم چنان كه صانع در عالم كبير دانسته مىشود به آنچه در آن ابداع نموده و لهذا حقتعالى تسويهء نظر فرمود در اين هر دو و گفت وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ و در ايندليلست بر اينكه ممكنات هم چنان كه مفتقرند بمحدث در حال حدوث مفتقرند بمبقى در حال بقا زيرا كه تربيت هم چنان كه گذشت عبارت از تبليغ شيء است بر سبيل تدريج تا به حد كمال آن چنان كه دانسته شد پس هم چنان كه شيء ممكن در ابتداء حدوث و وجود خود مفتقر بمحدث است همچنين در دوام وجود آن تا رسيدن به حد كمال مفتقر بمبقى بوده باشد پس هم چنان كه او سبحانه علة حدوثست علة بقا نيز باشد بخلاف مذهب بعضى از اشاعره كه قائلند به آنكه معلول در حالت وجود محتاج است بعلة نه در حالت بقا از وهب بن منبه روايتست كه حقتعالى را هيجده هزار عالم است كه دنيا يكى از آن است و آنها مساكن روحانيانست و عدد عصر ايشان به غير از خداى كسى نداند و از ابن كعب روايتست كه مراد بهيجده هزار عالم هيجده هزار فرشتهاند چهار هزار و پانصد به طرف مشرق و چهار هزار و پانصد به مغرب و چهار هزار و پانصد به طرف شمال و چهار هزار و پانصد بجانب جنوب و با هر يكى از ايشان چندان فرشتگان باشند كه عدد ايشان غير از خداى كسى ديگر نداند از ابو ذر غفارى رضوان اللَّه عليه مرويست كه ( رب ) از اسماء الهى است و اطلاق آن على الاطلاق بر غير او سبحانه جايز نيست چنان كه گذشت و مرويست از حضرت رسالت ( ص ) كه هر هفت بار بگويد يا ( رب ) هر دعائى كه بعد از آن كند بدرجهء قبول رسد و نيز در آثار وارد شده كه چون بندهء مؤمن گويد يا رب و بعد از آن هر حاجت كه داشته باشد بر خداى تعالى عرض نمايد باجابت مقرون گردد و نيز در خبر ديگر آمده كه هر كه پنج بار بگويد هر دعايى كه بعد از آن بكند بدرجهء قبول رسد و نيز در آثار آمده كه چون بندهء مؤمن گويد كه ( يا رب ) خداى تعالى گويد ( لبيك ) و چون بار دوم و سيم به اين لفظ تكلم نمايد از جانب عزت ندا آيد كه ( سل نعط ) طلب حاجة كن تا بدهيم و او سبحانه بوسيلهء اين كلمهء بزرگوار دعاى جميع پيغمبران و مؤمنان را باجابة مقرون ساخته چه آدم و حوا عليه السّلام چون ترك مندوب نمودند گفتند