از آن حضرت منقولست كه ( سبحان اللَّه ) نصف ميزانست و ( الحمد اللَّه ) همهء آن چنان كه گذشت يعنى ثواب ( الحمد اللَّه ) ضعف ثواب ( سبحان اللَّه ) است و از صادق عليه السّلام روايتست كه رسول ( ص ) فرمود كه چون بندهء مؤمن بگويد كه ( الحمد للَّه كما هو اهله و مستحقه ) فرشتگان از نوشتن آن عاجز آيند از جانب الهى خطاب آيد كه چرا ثواب اينكلمه كه بندهء مؤمن بر زبان راند در ديوان عمل او ثبت نكرديد گويند بار خدايا ما چه دانيم ثواب گفتن اين كلمه كه متضمن استحقاق و اهل بيت حمد تو است در چه مرتبه است تا بنويسم حق تعالى فرمايد كه شما اين كلمه را ثبت نمائيد و بر من لازم است كه ثواب حمدى كه سزاوار من باشد به او كرامت كنم و از حضرت رسالت ( ص ) منقولست كه هر گاه حق سبحانه و تعالى نعمتى ببنده كرامت فرمايد و او در مقابل آن * ( الْحَمْدُ لِلَّه ) * بگويد با فرشتگان خطاب كند كه نظر كنيد ببنده من كه من او را چيزى حقير عطا كردهام و او بازاى آن كلمهء بر زبان رانده كه شامل جميع محامد و مقابل نعمتهاى غير متناهى است بر من لازم است كه در عقبى نعمة غير متناهى به او دهم و حذيفه يمانى از رسول ( ص ) روايت كرده كه جماعتى از امم سالفه مستحق غضب و سخط الهى شده بودند كودكى از ايشان بر زبان راند كه * ( الْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * حق تعالى بجهة ميمنة اثر اين كلمه چهل سال از ايشان رفع عذاب نمود و در روايت ديگر اينخبر در بسمله واقع شده چنان كه در بسمله مذكور شد و ابى مسعود از ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه در وقت صبح چهار بار بگويد * ( الْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * پس او اداى شكر آن روز بتقديم رسانيده باشد و هر گاه كه در شب بگويد شكر آن شب ادا نموده باشد آوردهاند كه نوح پيغمبر عليه السّلام چون از طعام خوردن فارغشدى گفتى كه * ( الْحَمْدُ لِلَّه ) * و چون آب آشاميدى گفتى كه * ( الْحَمْدُ لِلَّه ) * و چون جامه پوشيدى گفتى كه * ( الْحَمْدُ لِلَّه ) * و چون سوار شدى گفتى * ( الْحَمْدُ لِلَّه ) * بواسطه اين حق سبحانه و تعالى در حق او فرمود كه إِنَّه كانَ عَبْداً شَكُوراً و چون منشأ حمد صفات جميله و اوصاف جليله است از اين جهت او سبحانه در صدد تعداد آن در آمده ميفرمايد كه حقيقت حمد مر خدايراست كه * ( رَبِّ الْعالَمِينَ ) * آفريننده و پرورنده و سازندهء همهء عالميان است از ملائكه و جن و انس و ساير حيوانات و غير آن و باصلاح آرندهء همهء ايشان بدانكه ( رب ) در اصل لغت بمعنى ( تربية ) است كه آن عبارتست از تبليغ شيء بكمال آن بر سبيل تدريج و استعمال آن در صفت او جهت مبالغه است از قبيل زيد عدل و نزد بعضى اسم فاعل است نه مصدر ماخوذ از ( ربه يربه فهو رب ) چون ثم يم فهو نم و بريبر فهو بر ) و تسميهء مالك به آن بجهة آنست كه حافظ و مربى آن چيزيست كه مالك آنت و اطلاق آن بر غير خدا جايز نيست مگر بقيدى كقوله ( ارجع الى ربك و رب المال و رب الدار ) و عالم اسم ما يعلم به الصانع است چون ( خاتم و غالب ) و آن عبارتست از ماسواى او سبحانه از جواهر و اعراض كه به جهت افتقار و احتياج آن بمؤثر واجب لذاته دلالت