و الوهيت ) است بمعنى عبد و مصدر بمعنى مفعول زيرا كه معبوديت او را سزاوار است نه غير او را و يا ازاله است بكسر همزه بمعنى تحير از جهت آنكه عقول متحيرند در معرفة او بكنه و يا از الهت الى شيء اى سكنت اليه بسبب آنكه اطمينان قلوب بذكر او است و ارواح مطمئناند بمعرفة او و يا از إله الفصيل اذا ولع بامه چه عباد مولعند بتضرع كردن به حضرت او در شدايد و اهوال و يا از لاه يليه ليها و لاها است بمعنى احتجب و ارتفع از جهة آنكه او محجوبست از ادراك ابصار و بصاير و مرتفع است بر هر شيء و از هر چه لايق كبرياء او نيست و يا از و له اذا تحير و تخبط عقله و اصل آن ولاه كه قلب و او بهمزه شده به جهت استثقال كسره بر آن مانند اعار و اشاح كه در اصل وعار وشاح بوده و اينمردود است به آنكه جمع او الهه است نه اولهه و يا از إله اذا فزع من امر نزل عليه چه بندگان در حين نزول بلوى بسوى او جزع و فزع ميكنند و يا از الهه غيره اذا اجاره چه بنده از او زينهار ميخواهد حقيقة چون اهل حق يا زعما مانند مشركان و بدانكه اگر ما قبل اللَّه مكسور است بترقيق ميبايد خواند چون * ( بِسْمِ اللَّه ) * و اگر مضموم يا مفتوح بتفخيم چون من اللَّه و يحذركم اللَّه و حذف الف بعد از لام لحن است و مفسد صلاة و رحمن و رحيم كه صيغهء مبالغهاند چون غضبان و عليم و از رحمةاند بمعنى رقة و انعطاف قلب كه مقتضى تفضل و احسان است و منه الرحم لانعطافها على ما فيها و اسماء اللَّه باعتبار غاياتست كه افعال است نه مبادى كه انفعالاتست بجهة امتناع تطرق تغير بذات او و رحمن ابلغ از رحيم است بجهة آنكه زيادتى بناء غالبا دلالت بزيادتى معنى مىكند هم چنان كه در قطع و قطع و كبار و كبار قيد غالبا بجهة احتراز است از مثل حذر كه مبالغهء حاذر است و اينزيادتى يا باعتبار كمية است كه آن كثرت مرحومين است و يا باعتبار كيفيت كه اعظم رحمت است و بنا بر اول ميگويند كه يا رحمن الدنيا چه رحمت او شامل جميع افراد مؤمن و كافر است و رحيم الآخرة زيرا كه رحمت او در آخرت مخصوص است بمؤمن و بنا بر ثانى ميگويند يا رحمن الدنيا و الآخره و رحيم الدنيا چه همهء نعم اخرويه موصوفند بجامة و عظمة و اما نعم دنيويه جليل و حقير هر دو مىباشد و تقديم رحمن با آنكه قياس مقتضى ترقيست از أدنى بأعلى بجهة تقدم رحمت دنياست و يا بجهة آنكه رحمن در حكم علم است از حيثيت آنكه موصوف به غير او سبحانه واقع نميشود چه معنى آن منعم حقيقى است كه رحمت او بنهايت و غايت رسيده باشد و اينمعنى بر غير او سبحانه صادق نميايد زيرا كه هر كه غير اوست مستفيض است بلطف و انعام خود چه مقصود وى از اين انعام و لطف آنست كه ثواب جزيل با ثناى جميل او را حاصل شود و يا مراد وى به آن ازالة رقت قلب است يا ازالة حب مال از قلب چه انسان هر گاه ابناى جنس خود را ضعيف و فقير مىبيند رقت قلب باعث او مىشود كه بر او احسان كند و يا چون ميخواهد كه ازالهء تهمت بخل كند از خود به غير اعطا مينمايد و حقتعالى بدون عوض و غير آن از اغراض معطى غير است و ديگر آنكه مستفيض