آنست كه هم چنان كه واجبست تنزيه ذات او سبحانه از نقايض همچنين لازمست تنزيه اسم او از نقايض و نيز گاه هست كه لفظ اسم را زياده ميكنند مجازا كقول الشاعر ( الى الحول ثم اسم السلام عليكما ) و در انوار التنزيل آورده كه اگر مراد باسم لفظ است پس غير مسمى است زيرا كه مؤلف است از اصوات مقطعه غير قاره و مختلف مىشود باختلاف امم و اعصار مانند عربى قديم و جديد و متعدد و متحد مىباشد چون الفاظ مترادفه و مشتركه و مسمى اينچنين نيست و اگر مراد به آن ذات شيء است پس عين مسمى خواهد بود ليكن به اين معنى اشتهار نيافته و اگر مراد به آن صفت است هم چنان كه راى ابى الحسن اشعريست منقسم مىشود نزد او به آنچه آن نفس مسمى است چون وجود و به آنچه غير مسمى است چون سلوب و اضافات و به آنچه نه مسمى است و نه غير چون عليم و قدير و اللَّه علم ذات مخصوصهء واجب الوجوديست كه بالذات مستجمع جميع صفات كماليه است پس جميع اسماء و صفات حسنى در ضمن لفظ اللَّه مندرج باشد و لهذا او را از اسم اعظم شمردهاند و دليل بر علميت او آنست كه موصوف مىشود و موصوف به واقع نميشود مانند ساير اعلام و ديگر آنكه لا بد است كه ذات او سبحانه اسمى داشته باشد كه صفات بر او جارى شود چه وصف بدون موصوف محال است و به غير از اللَّه اسم ديگر صلاحيت اين ندارد بدليل اجماع و نيز اگر وصف مىبود كلمهء ( لا إله الا اللَّه ) مفيد توحيد نميبود مانند لا إله الا الرحمن كه مانع شركت نيست چه صفت مبهم مىباشد و محتمل غير و اين مستلزم اشتراك است و اظهر آنست كه اللَّه در اصل وصفست ليكن چون در عرف بر غير او سبحانه اطلاق نميكنند بمنزله علم شده چون الثريا و العيوق و جارى مجراى آن گشته در اجراى اوصاف بر او و امتناع وصف به او و عدم تطرق احتمال شركت به آن و دليل بر وصفية اصليه او آنست كه ذات حقتعالى من حيث هو هو بدون اعتبار امرى ديگر در خارج كه حقيقى باشد يا باعتبار غير معقول بشر است با آنكه لفظ بازاء معنى بعد تصور آن معنى مىباشد حقيقة و چون تعقل ذات او تعالى ممكن نيست پس متصور نباشد دلالت لفظ بر او و ديگر آنكه لفظ اللَّه اگر دلالت ميكرد بر مجرد ذات مخصوص او پس ظاهر كريمه و هو اللَّه فى السماوات مفيد معنى صحيح نميبود زيرا كه در اينهنگام معنى چنين است كه او ذاتيست مشخص در آسمانها و اين مستلزم آنست كه سما ظرف آن ذات مشخص باشد و اينصحيح نيست بجهة تنزه او از مكان و محل و اگر صفت باشد معنى چنين خواهد بود كه او معبود است در سماوات و اينحق است و صحيح زيرا كه معبوديت او وصفى است از اوصاف و نيز معنى اشتقاق بودن احد لفظين است مشارك ديگرى در معنى و تركيب و اينشركت حاصل است ميان اللَّه و اصول آن كه مأخذ اشتقاق آنست چه آن يا در اصل إله بوده كه حذف همزه كردهاند از جهت خفة لاه شده و چون در حين وقف كردن لات كه اسم معبود باطل است مشتبه به آن ميشد الف لام در اول او در آوردهاند و از جهة تعظيم بتفخيم ادا كردهاند اللَّه شده و يا اشتقاق آن از ( إله يا له الها و آلهة و الوهة