بر السنهء عباد هم چنان كه شخصى شعر را بر لسان غير خود خواند و * ( الْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * تا آخر و بلكه اكثر قرآن بر اين منهاج واقع شده و مقصود از آن تعليم عباد است كه بچه كيفيت در ابتداء كلام متبرك و مستعين شوند باسم او بچه وجه تحميد و تمجيد تعظيم او نمايند و تحريك او نمايند و تحريك حرف جر با آنكه حروف مبنىاند و اصل در بناء سكونست بجهة تعذر ابتداء است بساكن و تحريك آن بكسر نه بفتح و ضم به جهت آنست كه تا حركت آن از جنس آن چيزى باشد كه احداث آن مىكند و تحريك كاف تشبيه كه حرف جر است بفتح نه بكسر بجهة آنست كه او لازم الحرفية نيست و غير متمحض در آن چه گاه هست كه آن اسم واقع مىشود مانند يضحكن عن كالبرد المنهم و حذف همزه در اسم بحسب لفظ بجهة آنست كه همزهء وصل چون بما قبل متصل مىشود ساقط ميگردد و بحسب خط بجهة كثرت استعمال است و عدم حذف آن در اقراء باسم ربك بجهة قلت استعمال آنست و اسم نزد بصريان از اسماء محذوفة الاعجاز است و در اصل سمو است بمعنى علو همچو يد و دم كه در اصل يدو و دمو بوده حرف اخير او را حذف كردند پس نقل حركت سين كردند بما بعد خود تا وقت بر آن صحيح باشد و از جهة تعذر ابتدا به حرف ساكن همزهء وصل مكسور در اول آن در آوردند اسم شد و چون كه او رافع مسماى خود است و شعار او از اينجهة است به اين اسم مسمى شد و بمذهب كوفيان مشتق است از سمه بمعنى علامة و در اصل وسمه بوده حذف و او كردند و همزهء وصل مكسور بعوض آن آوردند اسم شد و چون كه آن علامت مسمى است چنان كه گويند ( لو لا الاسم لما عرف المسمى ) از اينجهت به اين اسم موسوم شد ليكن قول اول اولى است زيرا كه جمع او اسماء است نه اوسام و تصغير او ( سمى ) است كه در اصل ( سميو ) بوده نه ( و سيم ) و جمع و تصغير رد اشياء مىكند بر اصل خود پس معلوم مىشود كه اصل او ( سمو ) است نه ( سمه ) و قلب بعيد است و غير مطرد و اختيار ( باسم اللَّه بر باللَّه ) از جهة تنبيه است بر آنكه تبرك و استعانة بذكر اسم او سبحانه حاصل است فضلا عن الذات و ديگر آنكه تا فرق باشد ميان يمين و تيمن و بعد از حذف الف از اسم سر بارا مطول ساختند جهة آنكه حسن خطى مقتضى آنست كه سر با طولانى باشد و ديگر آنكه تا عوض الف محذوف باشد و يا آنكه تا افتتاح بحذف معظم واقع شده باشد چنان كه بعضى از اهل تحقيق گفتهاند كه ( طولوا الباء و مد و السين و دور الميم تعظيما للَّه ) تعالى يعنى سر با را دراز كشيد و سين را بكشيد و ميم را مدور سازيد بجهة تعظيم او سبحانه و بدانكه اسم غير مسمى است چنان كه مذهب اشاعره است و بعضى از متكلمين است زيرا كه اگر اسم و مسمى هر دو يكى ميبودند بايستى كه تلفظ بعسل مستلزم حلاوة لسان بودى و تكلم بنار مستلزم احتراق لسان و ديگر گاه هست كه اسم موجود است و مسمى معدوم چون لفظ عنقا و به عكس چون حقايقى كه بازاى آن لفظى موضوع نشده و بعضى بر آنند كه اسم و مسمى عين همند زيرا كه حقتعالى فرموده كه تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ و جواب