سؤال را كرده است . عطاء كه اين شعر را شنيد گفت سوگند به خدا كه من چنين سخنى نگفتهام . ابو الفتوح عجلى در كتاب شرح مشكلات نوشته : نقل كردهاند او كنيزهاى خود را ميفرستاد پهلوى ميهمانانش ليكن بر فرض از نظر حكم شرع اين عمل را جايز ميدانسته است از مروّت و غيرت دور است كه مثل او شخصى چنين كارى بكند . او سياه رنگ يك چشم ، پخش بينى ، پيچيده مو ، لنگ و چلاغ بوده است و در آخر عمر كور شد . سليمان بن رافع گفت . وارد مسجد الحرام شدم مردم را دور كسى حلقه ديدم نزديك رفتم عطاء در ميان آنها نشسته گوئى كلاغى بود سياه . در سال يك صد و چهارده يا پانزده هجرى مرده است عمر او را هشتاد و هشت و صد گفتهاند پانزدهم - عكرمه - ابن خلَّكان 1 ص 454 : ابو عبد اللَّه عكرمه بن عبد اللَّه از اهل بربر و مغرب زمين بوده است باسارت و غلامى بتصرّف حصين بن خير عنبرى آمد موقعى كه عبد اللَّه بن عباس عموزاده ى پيغمبر از طرف حضرت على عليه السلام حاكم بصره بود آقاى عكرمه او را بعبد اللَّه بخشيد او كوشش در تعليم و تربيتش كرد تا قرآن و حديث آموخت . با عدّه ى زيادى از اصحاب پيغمبر ملاقات كرده است و از آنها نقل حديث كرده است مثل عبد اللَّه عباس و عبد اللَّه بن عمر و عمرو بن عاص و ابو هريره و ابو سعيد خدرى و حسن بن على عليه السلام و عايشه . او را از تابعين و علماى ساكن مكّه شمردهاند . عبد اللَّه عبّاس به او ميگفته است : برو بشهرها و بمردم وظائفشان را بياموز از سعيد بن جبير پرسيدهاند :
از خود عالمتر سراغ دارى ؟ گفته است « بلى » عكرمه ، عدّه اى علماى حديث از او روايت كردهاند مثل : زهرى ، عمرو بن دينار ، ثعبى ، ابو اسحاق سبيعى و ديگران عبد اللَّه عباس او را آزاد نكرد تا به ارث بفرزندش على بن عبد اللَّه عباس رسيد و او بخالد بن يزيد بن معاويه به چهار هزار دينار فروخت چون عكرمه خبردار شد نزد على رفت و گفت خود را محروم كردى كه علم پدر را به اين مبلغ فروختى او از خالد تقاضاى ردّ معامله كرد و غلام را پس گرفت و آزاد كرد مرگ او را از سال يكصد و پنج تا پانزده هجرى نوشتهاند و تلفّظ اين كلمه را با كسر عين و سكون كاف و كسر را و فتح ميم ضبط كردهاند بمعنى