نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6882
« واى از دلم و دستاورد دلم . « اى كه بيمارى را بر من انداخته اى « مرا در قبال بيمارى يارى كن . » و چنان بود كه ابن نصر قشورى بيمار شده بود ، طبيب براى وى سيب تجويز كرد كه يافت نشد ، حلاج به دست خويش به هوا اشاره كرد و سيبى به آنها داد كه از اين شگفتى كردند و گفتند : « اين را از كجا آوردى ؟ » گفت : « از بهشت . » يكى از حاضران به دو گفت : « ميوهء بهشت تغييرپذير نيست ، اما در اين سيب كرمى هست . » گفت : « از آن رو كه از خانهء بقا به خانهء فنا آمده و چيزى از بلا بر آن افتاده . » كه پاسخ وى را از كارش نكوتر شمردند . حكايت كنند كه شبلى به زندان به نزد حلاج درآمد ، ديدش كه نشسته بود و بر خاك خط مىكشيد . پيش روى وى بنشست چندان كه ملول شد آنگاه حلاج چشم به آسمان برداشت و گفت : « خدايا هر حقى را حقيقتى هست و هر خلقى را طريقتى و هر پيمانى را وثيقتى . » سپس گفت : « اى شبلى ، چگونه مىبينى كسى را كه مولايش او را از خويشتن گرفته و به بساط انس خويش رسانيده . » شبلى گفت : « اين چگونه باشد ؟ » گفت : « وى را از خويشتن گرفته و به قلبش باز پس داده كه از خويشتن مأخوذ است و به قلب خويش مرجوع . گرفتنش از خويشتن عذاب دادن است و باز - بردنش به قلبش ، به قرب رسانيدن ، خوشا آن كس كه اطاعت وى كند و خورشيد حقيقت از قلب وى طالع باشد . » آنگاه چنين خواند : « خورشيد دوستدار تو شبانگاه برآمد
6882
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6882