نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6875
گويد : حلاج سياحت بسيار مىكرد و بسيار به سفر مىرفت . گويد : پس از آن بر دريا نشست كه آهنگ هند داشت . گويد : با حلاج تا ديار هند برفتم ، وقتى آنجا رسيديم ، سراغ زنى را گرفت و سوى وى رفت و با وى سخن كرد ، زن با وى به روز بعد وعده نهاد ، پس از آن ، زن با وى به كنار دريا شد ، زن كلافى پيچيده همراه داشت كه گره ها در آن بود ، همانند نردبان گويد : پس از آن ، زن كلماتى گفت و بر آن نخ بالا رفت . و چنان بود كه پاى خويش را در آن نخ مىنهاد و بالا مىرفت ، چندان كه از نظرها نهان شد . حلاج بازگشت و به من گفت : « به خاطر اين زن آهنگ هند داشتم . » گويد : پس از آن حامد يكى از كتابهاى حلاج را يافت كه در آن چنين بود كه اگر انسان قصد حج كند اما ميسرش نشود ، در خانهء خويش بناى چهارگوشى بسازد كه چيزى از نجاستها بدان نرسد و كسى بدان درنيايد . وقتى ايام حج رسيد اطراف آن طواف كند و مناسكى را كه در مكه انجام مىشود ، انجام دهد ، آنگاه سى يتيم را فراهم آرد و غذايى كه ميسرش باشد براى آنها فراهم كند و در آن خانه حاضرشان كند و آن غذا را به ايشان دهد و خدمتشان را به خويشتن عهده كند ، آنگاه دستهايشان را بشويد و به هر كدامشان پيراهنى بپوشاند و هر يك را هفت درم يا سه درم ( ترديد از ابو القاسم زنگى است ) بدهد و اين به جاى حج باشد . گويد : پدرم اين كتاب را مىخواند ، وقتى اين فصل را به سر برد ابو عمر قاضى به حلاج نگريست و گفت : « اين را از كجا آورده اى ؟ » گفت : « از كتاب الاخلاص حسن بصرى . » ابو عمر به دو گفت : « اى مهدور الدم دروغ آوردى ، كتاب الاخلاص حسن بصرى را در مكه استماع كردهايم ، چيزى از آنچه گفتى در آن نيست . » گويد : همين كه ابو عمر گفت : « اى مهدور الدم . » حامد به دو گفت : « آنچه را گفتى
6875
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6875