responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي    جلد : 1  صفحه : 6871


رفت و آهسته به دو گفت : « به همين حد بس كن و چيزى ميفزاى و گر نه زمين را بر تو وارونه مىكنم . » و سخنانى از اين باب . پس على بن عيسى از گفتگو با وى هراسان شد و از كار وى كناره گرفت . در اين وقت او را به نزد حامد بن عباس بردند .
و چنان بود كه دختر سمرى يار حلاج را به نزد حلاج برده بودند ، در خانهء سلطان ، و چندى به نزد وى مقيم بوده بود ، آنگاه وى را به نزد حامد بن عباس بردند كه از او دربارهء اخبارى كه از حلاج مىدانست و مشاهداتى كه از احوال وى داشته بود پرسش كند .
ابو القاسم بن زنگى گويد كه به وقت ورود اين زن به نزد حامد بن عباس حضور داشته بود ، ابو على احمد بن نصر بازيار نيز از جانب ابو القاسم بن حوارى حضور داشته بود تا آنچه را نقل مىكند بشنود ، حامد از او پرسيد كه دربارهء حلاج چه مىداند ؟
گفت كه پدرش سمرى او را به نزد حلاج برد و چون بنزد وى درآمد چيزهاى بسيار به دو بخشيد كه اقسام آن را ياد كرد .
ابو القاسم گويد : اين زن ، نيكو كلمات و شيرين گفتار بود و نيك صورت . از جمله چيزها كه دربارهء حلاج گفت اين بود كه به دو گفته بود : « ترا به سليمان پسرم به زنى دادم كه به نزد من از همه فرزندانم عزيزتر است . وى مقيم نيشابور است ، بناچار ميان زن و شوهر سخنى مىرود يا چيزى از وضع او را نمىپسندى آن روز را روزه بدار و آخر روز بر بام برو و بر خاكستر و نمك درشت بايست و بر آن نظر كن و رو سوى من بدار و آنچه را از او نمىپسندى به من بگوى كه مىشنوم و مىبينم . » ( 81 مىگفت : « يك روز صبحگاه كه از بام به خانه فرو مىشدم دختر حلاج نيز با من بود و خود او پايين رفته بود ، وقتى روى پله شديم چنان بود كه ما را مىديد و او را مىديديم ، دخترش گفت : « وى را سجده كن . » گفتم : « مگر كسى جز بر خداى سجده مىكند ؟ »

6871

نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي    جلد : 1  صفحه : 6871
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست