ذكر و فضيلت است چنانچ من در حديث ابى عامر شرح آن دادم و الله اعلم بالصواب .
ذكر فتح ابو موسى اشعرى ، ابو عبيده معمر بن مثنّى تيمى روايت مىكند در كتاب فتوح اهل اسلام و محمد بن اسحق ايضا روايت مىكند از آن كسانى كه او را حديث كردند اين هر دو راوى مىگويند كه عمر بن الخطَّاب ابو موسى اشعرى را بر مسلمانان امير گردانيد و بناحيت اهواز فرستاد كه از جملهء مواضع بصره است پس ابو موسى بكوره اهواز روانه شد و سوق اهواز را فتح كرد به صلح و مهاجر زياد بن انس بن ديان حارثى را فرمود تا حصار تير را تدبير كند و فتح نمايد اهل آن را محاصره كرد پس روزى مهاجر زياد از خيمه بيرون آمد و او به روزه بود و خواست كه از براى خود چيزى بخرد ابو موسى اشعرى چون اين بشنيد بفرمود تا منادى كردند كه هيچ روزه دارى از منازل و مقام خود بيرون نيايد و بر مقدمه مهاجر ربيع بود گمان برد كه اين عمل برادرش است پس مهاجر شربتى آب بياشاميد و روزهء خود را باطل گردانيد و به حكم من اخذ سلعته فقد برئ من الكبر به خود برفت و چيزى بخريد و گفت كه اين شربت آب كه من امروز خوردم مرا از رفتن در بهشت منع نكند انشاء الله بعد از آن در پيش لشكر ايستاد و كارزار و جنگ ميكرد تا او را بكشتند و اهل مناذر سر او ببريدند و ميان دو شرف قلعه بهر دو گيسوى او در آويختند پس ابو موسى مناذر را فتح كرد و بگرفت و شقيق بن ثور سدوسى را بثيبان فرستاد و چون بسوس رسيد ابو موسى اهل آن را محاصره كرد چون مدت محاصره بر رئيس و دهقان سوس بتطويل انجاميد با ابو موسى صلح كرد مبنى بر آنك هشتاد مرد از شهر سوس برون آيند و بروند و بنفس و مال در امان باشند و ديگران را بنفس و مال اختيار ابو موسى را باشد پس ابو موسى نامه نوشت بعمر و او را از اين مصالحه اعلام داد عمر جواب نوشت و به حكم مصالحه امضا كرد و گفت اينچنين كن پس ابو - موسى دهقان را امان داد پس دهقان هشتاد مرد از مدينهء سوس بيرون آورد و خود را داخل ايشان نكرد بعد از آن در شهر را بگشود ابو موسى او را گفت هرچ از من ميخواستى به تو دادم و هيچ باقى نماند دهقان گفت بلى هرچ گفتى بجاى آوردى و از التماس من

295