بنزديك او گواهى دادند بر امير كوفه وليد عتبه بخمر خوردن تا برو حدّ شرعى براندند ، ديگر از اشراف و وجوه اشعريان دو پسر سعدند عبد الله و احوص [1] و اخبار ايشان و برادران ايشان ياد كردهام و ابو ملك اشعرى آن كسيست كه خمس را قسمت كرد قبل از نزول قرآن بذكر خمس و ذكر آن گذشت ، ديگر از اشعريان اشراف كوفه عبيد بن هانى اشعريست و او از جملهء مهاجرانست از بلاد يمن بمكّه به حضرت رسالت عليه السّلام و از خداوندان فضل بوده است و ابو عبد الله مدنى حديث [2] كند از مالك بن انس از يحيى بن سعيد مسيّب [3] از انس بن بحاد اشعرى كه او گفت كه ابى عامر اشعرى نابينا شده بود رسول خدا دعا كرد تا خداى تعالى ديگر باره روشنايى چشم به دو ارزانى داشت و بدست مبارك خود جهت او علمى بساخت و او را بر لشكرى بسيار از مسلمانان امير گردانيد و در عقب طايفه هوازن و قبايل ايشان كه قصد اوطاس و مواضع او كرده بودند بفرستاد و او را گفت كه اگر تو را حادثهء افتد ابو موسى امير لشكر باشد پس ابو موسى به اوطاس بهوازن رسيد و بسيارى از ايشان بكشت و ايشان را بهزيمت كرد و از مبارزان ايشان نه كس را بكشت بعد از آن رئيسان ايشان سلمة بن دريد الصّمه الجشمي تيرى بينداخت و بكاسه زانوى عمر آمد و بروايتى بر سر پستان او و ابو عامر بيفتاد و ابو موسى رايت را برداشت و ابو موسى گويد كه من بر سر او بايستادم و او را محافظت كردم و من از خويشان او بودم تا غايت كه ترسيدم كه از كشته شدن او مرا عيبى و عارى بود و بغى و ستمى بدين سبب با من نسبت كنند پس سلمه روى بموسى آورد و اين شعر ميخواند : شعر انا الَّذى سمّى دريد سلمة * اضرب بالسّيف رؤس المسلمة پس من روى به دو آوردم و گفتم : الىّ الىّ هيهنا يا سلمه * الى امرء يقلق منك الجمجمه پس ابو موسى گويد كه من او را ضربت زدم و بكشتم و بروايتى سنان علم برو زد و او را بكشت و ابو عامر چند روزى بنزديك آل عطارد زنده بود پس وفات يافت و بجوار حق پيوست و در آن حالت بابى موسى وصيت كرد كه سلام او به پيغامبر عليه السّلم
[1] - خ ، ل : اخوص ، [2] - خ ، ل : روايت ، [3] - خ ، ل : مسبب ،