و همچنين سائب ميگفت : شعر يا سائب ابن مالك يا اشعرى * اشدد علىّ الدّرع كى لا انثنى حسبى من العترة اولاد النّبى * حسبى عليّ و عليّ و عليّ پس مختار و آن جماعت كه با او بودند حرب كردند و از اصحاب مصعب جمعى را بكشتند پس مختار و سائب و ياران ايشان را بموضع زياتين بكشتند روز دوشنبه وقت زوال چهارده روز از ماه رمضان گذشتهء سنهء سبع و ستّين [1] هجرية بعد از آنك هجده ماه سلطنت و امارت كرده بود ابتداى آن شب چهار شنبهء سيزدهم ربيع الاوّل سنهء ست و ستّين [2] و ديگر اصحاب مختار امان را قبول كردند پس مصعب يك يك را بصعب و آسانى بكشت الَّا محمد بن سائب بن مالك [3] را كه او را خلاص كرد زيرا كه نوجوان بود ، ديگر از اشعريان پسر او محمد بن سائب است او سوارى نيكو و دلاور بوده است و از اقران ممتاز و جوانى قوى و مردانه و باليده شد بعد از آن حجاج بن يوسف او را بثغر آذربيجان و بروايتى بقزوين فرستاد و بعد از آن او را بكشت چنانچ در باب چهارم شرح داديم و قصّهء او بگفتيم ، ديگر از اشعريان سعد بن ملك بن عامر اشعرى است كه جدّ عرب قم است كلبى گويد كه سعد بن ملك از وجوه و اشراف كوفه است و خداوند جاه و مرتبه و پايگاه بلند و اسحق بن اسحق از پدر خود از جدّ خود روايت مىكند كه روزى من بكوفه بصحبت سعد بن ملك رسيدم و هر دو پسر او عروه و سكين بنزديك او نشسته بودند مردى از علماء كوفه بصحبت سعد در آمد و سلام كرد بعد از آن زمانى تمام در آن هر دو غلام تامل كرد و تفكّر نمود و سعد را گفت كه اين هر دو كودك كيستند سعد گفت پسران مناند مرد عالم گفت كه ايشان را چه نام است گفت يكى را عروه و يكى را سكين مرد عالم گفت يكى را عبد الله نام نه و آن ديگر را احوص به حق خدا سوگند كه البته ايشان را شانى عظيم و درجهء بلند خواهد بود پس سعد ايشان را بدين نام نهاد شرقى گويد كه سعد بن ملك آن كسيست كه در ايّام خلافت عثمان بن عفّان
[1] 67 هجرى ، [2] 66 ، [3] - در اينجا كاتب رسم الخط خود را تغيير داده مالك نوشته است و حال آنكه در همه جا به شكل ملك مينوشته است ،