شعر اما سألت فانّا معشر نجب * الازد نسبتنا و الماء غسّان و عمرو را بدان سبب مزيقيا ميخوانند كه او هر روز دو جامه پوشيدى و بدريدى بنوعى كه كسى ديگر آن را نپوشيدى و همچنين كلبى گويد كه حديث كرد پدرم مرا كه فرزندان عمرو را مزيقيه ميخوانند زيرا كه حق سبحانه و تعالى ايشان را در شهرها متفرّق گردانيد هر فرقه بجايى و هر قومى بمنزلى بعد از آنك همه مجتمع بودند بيك منزل ديگر از منازل معروفهء ايشان شقب و مث ، الفقاعه ، شرعب ، و زيرهء نخلان ، جبلان ، النقد ، مرجانه ، مسلجه ، مشجبه ، غلافقه ، وهلك ، زبيد ، رمع ، و بعضى گويند كه زبيد و رمع ازين منازل نيستند بلكه اين منازل با جمعها زبيد و رمعاند كه رسول صلوات الله و سلامه عليه در حديث مايده فرمود كه * ( اللهم بارك فى زبيد و رمع ) * چنانك گذشت ، ذكر اشراف وجوه اشعريان در ايام اسلام پس از ذكر ملك بن عامر و فرزندان او بعد از ذكر مهاجران ، ملك بن عامر كه ذكر او گذشت پسر او سائب بن ملك [ است ] كلبى گويد كه سائب بن ملك از اشراف كوفه است و پدرش ملك بن عامر با او بابى موسى اشعرى بگذشت ابو موسى او را گفت تو با پدر كجا ميروى گفت من ميخواهم كه از براى او از فرزندان حاجب بن زراره دخترى بخواهم كه پسرم ارادت او كرده است ابو موسى گفت من بپسرت سزاوارترم پس دختر خود عايشه را به دو داد و اين عايشه در خانهء عايشه دختر ابى بكر در وجود آمده است و گويند كه نام او عمره بوده است و او مادر محمد بن سايبست كلبى گويد كه سايب بكوفه شيخ شيعه بود و فارس ايشان و ايشان را بنصرت بنى هاشم بهنگامى كه مختار بن ابى عبيد ثقفى خروج كرد و طلب قصاص خون حسين بن على عليه السّلام كرد و دعوت نمود سائب مختار را تقويت داد و مختار خداوند اسبان و جمازهاى كيسانيه بود كه بر باد سبقت ميبردند و كيسانى طايفهاند كه قايلاند به امامت محمد حنفيه و بغيبت و ظهور او بعد از غيبت و آمدن وحى به دو و سايب تقويت و تمشيت مختار داد تا غايت كه چندين غارت و كشش دست داد چنانچ مشهور و معروفست و ابو مخنف گويد كه چون عبد الله بن يزيد انصارى امير كوفه از قبل عبد الله زبير