نام کتاب : تاريخ فقه و فقها ( فارسي ) نویسنده : أبو القاسم گرجي جلد : 1 صفحه : 313
يا ممكن است تدوين شود . اگر در اصول مطرح است براى اين است كه كبراى قياس استنباط ، واقع مىشود و اگر در علوم ديگر مطرح مىشود به جهت امر ديگرى است . در خاتمهء اين بحث مناسب است متذكر گردد كه علم اصول مانند علم منطق علمى است آلى و نسبت آن به علم فقه مانند نسبت منطق است به علوم عقلى . < فهرس الموضوعات > 2 - 4 فصل دوم : تحول علم اصول در طول تاريخ < / فهرس الموضوعات > 2 - 4 فصل دوم : تحول علم اصول در طول تاريخ براى اين علم در طول تاريخ ادوارى متصور است كه هر يك داراى مزاياى خاص و در تاريخ تحول علم تأثير بسزائى داشته است : اين ادوار بعضى به اهل سنت اختصاص دارد و بعضى به شيعه و برخى هم بين هر دو مذهب مشترك است . < فهرس الموضوعات > دورهء اول : دورهء تأسيس < / فهرس الموضوعات > دورهء اول : دورهء تأسيس 1 - 2 - 4 استاد محمد ابو زهره واضع علم اصول را شافعى دانسته و در كتاب محاضرات فى اصول الفقه الجعفرى گفته است : و الجمهور من الفقهاء يقرون للشافعي بأسبقيته به وضع علم الاصول . [1] او در كتاب الشافعي پس از ذكر اين معنى اضافه مىكند كه فخر رازى گفته است : اعلم أن نسبة الشافعي إلى علم الاصول كنسبة ارسطو إلى علم المنطق و كنسبة الخليل بن احمد إلى علم العروض . [2] به نظر اين جانب اگر مقصود از وضع علم اصول ، تأسيس و اختراع باشد به يقين ، نسبت آن به شافعى و يا هر شخص ديگرى در امثال اين علوم درست نيست ، چه دانسته شد كه علم اصول داراى انواعى از مسائل است كه به زبان ، ادب ، علوم عقلى ، بناء عقلا و شارع مربوط مىشود ، در اين صورت بايد نسبت تأسيس و اختراع آن را به اهل زبان ، عقل ، عقلا و شارع نسبت داد نه به شخص ديگر ، چگونه مىتوان گفت : دلالت امر بر وجوب ، نهى بر حرمت ، حكم عقل به حسن و قبح افعال ، عمل به خبر ثقه و حجيت استصحاب را شافعى تأسيس كرده و بنا نهاده است ؟ ! نسبت وضع منطق به ارسطو نيز همين حالت را دارد و اگر مقصود از وضع علم اصول ، كشف و تبيين و يا به كار بردن قواعد اصولى در استنباط احكام باشد ، چنانچه نسبت اين معانى به شافعى در برخى از