نام کتاب : تاريخ سيستان نویسنده : مؤلف مجهول جلد : 1 صفحه : 404
فرستادن سپهسالار كبير شجاع الدين افتخار نيمروز ، قاسم بن محمود را دام اقباله ، بحكومت قلعهء كاه در بيستم ذو الحجّه هم درين سال . معمور گردانيدن مواضع برزره [1] وجوب برگ [2] شكسته را در زراعت آوردن ، و جويها ورودها بدان طرف بردن و آبادان شدن ، كه قرب دويست سال بود كه خراب و معطَّل مانده بود ، چنان آبادان گشت كه خلقى مرّفه الحال در آن مواضع و مقام سكنى ساختند ، سال بر ششصد و شست و سه . معمور گردانيدن قلعهء سفيد دز ، كى معروفست بلاش ، در اوق ، بدست گرفتن و عمارت فرمودن ، كه از هنگام بهمن اسفنديار خراب و ويران مانده بود ، و استظهار ولايت و رفاهيّت رعايا را آبادان كردن و بمئونات و احوال آن طرف صرف كردن ، سال بر ششصد و هفتاد و پنج . معمور گردانيدن [ ولايت خشكرود و ] مواضعى كه در مشرق قصبه است چون كدهء بلبلى [3] ، و بارهء نو نهادن و خندق زدن كدهء بلپلى را ، كه در قديم نبوده است اصلا ، و آبادان كردن ديهها [ ى ] بهيحن [4] و ملكآباد و حوالى آن طرف ، و از هيرمند تجنى [5] نو نهادن ، و عمارت و زراعت در آن مواضع رفتن هم درين سال ، و چند موضع ديگر از سيستان خراب ببود [6] كه از تخريب [7] كفّار و استيلاء آن گروه آبادان نشده بود ،
[1] برزره - قسمتى است از بلوك اطراف درياچهء زره - و در ساير كتب هم ، پشت زره و دشت زره آمده و برّ زره بمعنى دشت يا درياچهء زره هم محتمل است . احياء ورق آ 38 : پرزره . [2] در اصل « جوب » با دو نقطهء زير و بالا است و بايد « جوب » بمعنى جوى باشد ، چه جاى ديگر هم اين املاء درين كتاب ديده شده است . و جوب برگ شكسته - يعنى جوى برگ كه باير شده بود داير ساخت و اعراب « برگ » معلوم نيست چه هم برك بفتحتين و كاف و هم برگ بفتحه اول و سكون ثانى و كاف فارسى خوانده مىشود . احياء : جنوب تركك ( ؟ ) - رك تعليقات . [3] احياء : كوه دنبلى . [4] احياء تهحنس ( ؟ ) [5] در كتب لغت ، معنى اين لغت ديده نشد ، ليكن اين لغت در خراسان برود سرخس اطلاق مىشود و در مازندران هم برودى كه نزديك سارى است و ظاهرا مراد از تجن شعبهء نهريست كه از نهر بزرگ كشيده شود . احياء : از هيرمند بندها بستند . [6] در اصل « نبود » . [7] در اصل : تحريت .
404
نام کتاب : تاريخ سيستان نویسنده : مؤلف مجهول جلد : 1 صفحه : 404