سلطان محمود ) و مىكشتند و ساز و سلاح مىستدند و بعضى از فيلان ايشان به قهر به دست آوردند و بعضى به طوع با مرابط سلطان آمدند و ايشان را « خداى آورد » نام نهادند ، و سلطان بر لطايف صنع بارى تعالى و عوايد كرم او شكر مىگفت كه فيلى كه جز به استعمال حيل و تعاون اعوان و تجلَّد مردان به دست نيايد ، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت كند و روى به خدمت معاهد اسلام نهد ( ص 385 ) . و همچنين در ص 29 مىگويد : « و در آن حدود بر آن طرف كه مخيّم آن ملاعين ( هندوان ) بود چشمهء آب بود چون آب چشم روشن و صافى كه قابل نجاست نبودى ، و هر گاه كه چيزى از نجاسات در آن چشمه انداختندى صاعقهء عظيم پيدا گشتى و بادهاى مخالف برخاستى و سرماى سخت ظاهر شدى ، چنان كه در آن نواحى كس را طاقت مقام نبودى . امير ناصر الدين ( سبكتگين ) بفرمود تا بعضى قاذورات در آن چشمه انداختند . حالى ظلماتى عظيم در آن حوالى پيدا آمد و روز روشن تاريك شد و باد و سرماى سخت برخاست چنان كه آن مدابير را طاقت طاق شد و پيش از اجل ، مرگ مشاهدت كردند ، و چيپال رسول فرستاد و زنهار خواست . و در ص 380 چنين آمده : « و چون آثار انصار دين معاينه بديدند ( هندوان ) و نبوّ اسلحه و آلات خويش مشاهدت مىكردند با يك ديگر مىگفتند : اين طايفه ( لشكريان سلطان محمود ) نه از جنس انس و زمرهء بشرند ، شمشيرهاى ما كه صخرهء صمّاء مىگذارد و از برق خاطف حكايت مىكند از مفارق ايشان مفارقت مىكند . . . ! » در يك مورد ظاهر عبارت اين است كه سلطان محمود خود را يمين الدّوله و امين الملَّه خوانده است كه شايد تعبير از مترجم باشد ، اين چنين : « و بر ديوار مدفن او ( ينالتكين ) بفرمود ( سلطان محمود ) نوشتن : هذا قبر فلان بن فلان بن بغى عليه