responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5930


يك سرند . اولاد شيطانها يعنى تركان در مدت يك ساعت تيرهايشان تمام مىشود ، آنگاه سواران به آنها مىتازند و همگيشان را نابود مىكنند و اين چنان مىشود كه به روزگار عجم بوده بود . » افشين گفت : « اين ، بر ضد برادر خويش و بر ضد برادر من دعوىاى مىكند كه مرا ملزم نميكند ، اگر اين نامه را نوشته باشم كه او را سوى خويش كشانم و از جانب من اطمينان يابد ، جاى اعتراض نيست كه وقتى من خليفه را به دست خويش يارى مىكنم حق دارم او را به حيله نيز يارى دهم كه پشت گردن اين را بگيرم و پيش خليفه آرم كه به نزد وى منزلت يابم ، چنان كه عبد الله بن طاهر به سبب وى به نزد خليفه منزلت يافته است . » آنگاه مازيار را به كنار بردند .
وقتى افشين با مرزبان تركشى چنان سخن كرد و با اسحاق بن ابراهيم چنان سخن كرد ، ابن ابى داود افشين را سرزنش كرد . افشين به دو گفت : « تو اى ابو عبد الله با دست خويش عبايت را بلند مىكنى و به شانهء خويش نمىنهى تا وقتى كه به وسيلهء آن جمعى را به كشتن دهى . » ابن ابى دواد گفت : « تو پاكيزه شده اى ؟ » گفت : « نه . » گفت : « چرا از اين باز ماندى كه سبب كمال اسلام است و پاكى از آن نجاست ؟ » گفت : « مگر در دين اسلام احتياط نيست ؟ » گفت : « چرا ! » .
گفت : « بيم داشتم اگر اين عضو پيكرم را ببرم بميرم . » گفت : « ترا با نيزه و شمشير ضربت مىزنند و اين از حضور در نبرد بازت نمىدارد ، اما از بريدن پوستى هراس دارى ! »

5930

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5930
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست