responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5929


قوم نسبت به من تباهى گيرد . » اسحاق بن ابراهيم گفت : « واى تو ، اى حيدر ، چگونه به نزد ما به نام خدا قسم ياد مىكنى و ما قسم ترا باور مىداريم و ترا به جاى مسلمان مىبريم اما همان دعوى دارى كه فرعون داشت ؟ » گفت : « اى ابو الحسين ، اين سوره اى است كه عجيف بر على بن هشام خواند و تو بر من مىخوانى . منتظر باش كه فردا كى آن را بر تو مىخواند ؟ » گويد : آنگاه مازيار فرمانرواى طبرستان را پيش آوردند . به افشين گفتند :
« اين را مىشناسى ؟ » گفت : « نه » به مازيار گفتند : « اين را مىشناسى ؟ » گفت : « آرى ، اين افشين است . » به افشين گفتند : « اين مازيار است » گفت : « آرى ، اكنون او را شناختم . » گفتند : « آيا به او نامه نوشتى ؟ » گفت : « نه » به مازيار گفتند : « به تو نامه نوشت ؟ » گفت : « آرى برادرش خاش به برادر من كوهيار نوشت كه اين دين سپيد را كسى جز من و تو و جز بابك يارى نمىكرد ، بابك به سبب حمقش خودش را به كشتن داد و من كوشيدم كه مرگ را از او بگردانم اما حمقش وى را به جايى كشانيد كه در آن افتاد . اگر تو مخالفت كنى ، اين قوم جز من كسى را ندارند كه به مقابلهء تو فرستند كه سواران و دليران و جنگاوران با منند . اگر من سوى تو آيم كسى نماند كه با ما نبرد كند . جز سه تا ، عربان و مغربيان و تركان . عرب همسنگ سگ است .
پاره اى پيش وى انداز و سرش را با چماق بزن . اين مگسان ، يعنى مغربيان ، خورندگان

5929

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5929
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست