responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5911


به من اجازه بده همه اين عربان را در چهار ديوارى بدارم كه اين سپاهيان حيرت - زده‌اند و گرسنه و راهى براى فرار ندارند كه اين حرمت به روزگاران براى تو بماند .
به آنچه عربان مىدهندت اعتماد مكن كه آنها را وفا نيست . » كوهيار گفت : « نكنيد . » معلوم شد كه كوهيار عربان را بر ضد ما مرتب كرده و مازيار و مردم خاندان وى را به حسن تسليم كرده تا در كار شاهى تنها باشد و كسى نباشد كه با وى منازعه و مخالفت كند .
وقتى سحر آمد ، حسن مازيار را همراه طاهر بن ابراهيم و اوس بلخى سوى خرماباذ فرستاد و دستورشان داد كه وى را از شهر ساريه گذر دهند . آنگاه حسن بر نشست و از راه دره بابك سوى كانيه روان شد كه به محمد بن ابراهيم رسد وقتى به هم رسيدند محمد مىخواست سوى هرمزدآباذ شود براى گرفتن مازيار .
حسن به دو گفت : « اى ابو عبد الله آهنگ كجا دارى ؟ » گفت : « آهنگ مازيار دارم . » گفت : « مازيار در ساريه است پيش من شد و وى را آنجا فرستادم . » محمد بن ابراهيم حيرت زده بماند و چنان بود كه كوهيار مىخواسته بود به حسن خيانت آرد و مازيار را به محمد بن ابراهيم تسليم كند . اما حسن در اين باب پيشدستى كرد و كوهيار وقتى در دل كوهستان با وى رو به رو شد از نبرد وى بيمناك شد . احمد بن صقير به كوهيار نوشت : « مصلحت ترا نمىبينم كه با عبد الله ابن طاهر اختلاف و دشمنى كنى خبر ترا با تعهدى كه كرده اى براى وى نوشته‌اند دو دل مباش . » از اين رو بيم كرد و مازيار را به حسن تسليم كرد .
پس از آن حسن بن حسين و محمد بن ابراهيم به هرمزدآباذ رفتند و در قصر مازيار را كه آنجا بود بسوزانيدند و مال وى را غارت كردند . آنگاه به اردوگاه حسن رفتند به خرماباذ و كس از پى برادران مازيار فرستادند كه آنجا در خانهء مازيار بداشته شدند و كسان بر آنها گماشتند . آنگاه حسن سوى شهر ساريه

5911

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5911
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست