responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5905


آنگاه ابراهيم ، پسر مهران سالار نگهبانان خويش را پيش خواند با على پسر ربن - نصرانى ، دبير خويش و شاذان پسر فضل عامل خراج خويش و يحيى پسر روزبهار جهبذ ، كه از مردم دشت بود و به نزد وى بود به آنها گفت : « حرمتها و منزلها و املاك شما بدشت است و عربان وارد آن شده‌اند ، نمىخواهم شما را بشئامت اندازم به منزلهاى خويش رويد و براى خويشتن امان بگيريد . » آنگاه چيزشان داد و اجازه رفتنشان داد كه سوى منزلهاى خويش رفتند و براى خويشتن امان گرفتند .
وقتى مردم ساريه از دستگير شدن سرخاستان و غارت اردوگاه وى و ورود حيان بن جبله به كوهستان شروين خبر يافتند به كسى كه در ساريه عامل مازيار بود ، به نام مهربستانى پسر شهريز ، تاختند كه از آنها گريخت و جان خويش را بدر برد . مردم در زندان را گشودند و هر كه را آنجا بود برون آوردند . حيان از پى اين رخداد به ساريه رسيد . كوهيار برادر مازيار از ورود حيان به سارى خبر يافت و محمد بن - موسى را كه عامل طبرستان بوده بود از محبس خويش رها كرد و او را بر استرى نشانيد كه زين داشت و سوى حيان فرستاد كه براى وى امان بگيرد و كوهستان پدر و جدش را از آن وى كند ، به شرط آنكه مازيار را تسليم حيان كند و اين را به ضمانت محمد بن موسى و احمد بن صقير مؤكد مىكرد .
وقتى محمد بن موسى به نزد حيان رسيد و پيام كوهيار را با وى بگفت ، حيان گفت : « اين كيست ؟ » مقصودش احمد بود .
گفت : « پير ولايت است كه خليفگان و امير عبد الله بن طاهر او را مىشناسند . » حيان كس پيش احمد فرستاد كه بيامد ، به دو دستور داد كه با محمد بن موسى سوى پادگان خرماباذ [1] رود . احمد پسرى داشت به نام اسحاق كه از مازيار گريخته بود ، روزها به جنگلها پناه مىبرد و هنگام شب به ملكى مىرفت به نام ساراشريان كه بر راه قدح اسپهبد بود كه قصر مازيار آنجا بود .



[1] املاى متن چنين است ، ظاهرا خرم آباذ .

5905

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5905
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست