responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5900


كس نباشد كه ميل وى با ميل شما مخالف باشد ، آنگاه بگفت تا بازوهاى جوانان را ببندند و شبانگاه به كشتكاران تسليمشان كنند كه به آنها تسليمشان كردند ، كشتكاران جوانان را سوى قناتى كه آنجا بود بردند و آنها را بكشتند و در چاههاى قنات افكندند و باز گشتند و چون عقل كشتكاران باز آمد از كار خويش ندامت آوردند و از آن هراسان شدند .
و چون مازيار بدانست كه قوم چيزى ندارند كه به دو بدهند كس بنزد كشتكاران برگزيده فرستاد . از همانها كه دويست و شصت جوان را كشته بودند و گفت : « خانه ها و حرمتهاى ملكداران را به شما واگذاشتم مگر دختران زيبايشان كه از آن شاه مىشود . » به آنها گفت : « سوى محبس شويد و نخست همهء ملكداران را بكشيد پس از آن منزلها و حرمتها را كه به شما بخشيده‌ام تصرف كنيد . » اما آن قوم جرئت اين كار نياوردند و بترسيدند و حذر كردند ، و آنچه را دستورشان داده بود نكردند .
گويد : ياران سرخاستان كه بر ديوار گماشته بودند هنگام شب با كشيكبانان حسن گفتگو مىكردند - كه تنها پهناى خندق در ميانشان بود - چندان كه با همديگر مأنوس شدند و با كشيكبانان سرخاستان اتفاق كردند كه ديوار را به كشيكبانان حسن تسليم كنند و تسليم كردند . ياران حسن پسر حسين بىخبر حسن و سرخاستان ، از آن محل به اردوگاه سرخاستان وارد شدند . ( ديگر ) ياران حسن جمعى را ديدند كه از ديوار درون مىشدند و با آنها درون شدند و چون كسان به همديگر نگريستند بشوريدند .
اين خبر به حسن بن حسين رسيد كه بنا كرد قوم را بانگ مىزد و منعشان مىكرد و مىگفت : « اى قوم بيم دارم مانند قوم راوندان شويد . » ياران قيس پسر رنجويه كه از ياران حسن بن حسين بود ، برفتند و پرچم را در اردوگاه سرخاستان به ديوار نصب كردند . خبر به سرخاستان رسيد كه عربان ديوار را شكستند و ناگهان به درون شدند و او جز گريختن انديشه اى نداشت .

5900

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5900
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست