نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5899
احمد گفت : « موسى نمىتواند براى وصول يك درم عمل كند ، پاسخ شما را از روى غفلت از وضع خويش و همهء مردم گفت ، اگر يار شما مىدانست كه درمى به نزد ما هست ما را محبوس نمىكرد پيش از آنكه محبوسمان كند هر چه مال و ذخيره داشتيم تصفيه كرد ، اگر در مقابل اين مال ملك بخواهد به او مىدهيم . » على پسر رين دبير گفت : « املاك از آن شاه است نه از آن شما . » ابراهيم بن مهران گفت : « ترا به خدا اى ابو محمد از اين سخن خاموش باش . » احمد به دو گفت : « خاموش بودم تا وقتى كه اين ، سخنى با من گفت كه شنيدى . » آنگاه فرستادگان با تعهد موسى زاهد برفتند و تعهد وى را با مازيار بگفتند ، گروهى از سعايتگران به موسى زاهد پيوستند و گفتند : « فلان ده هزار تواند داد ، فلان بيست هزار تواند داد يا كمتر يا بيشتر » از مردم خراجگزار و غير خراجگزار مال مىخواستند . وقتى روزى چند از اين گذشت ، مازيار فرستادگان را باز فرستاد و مال مىخواست و اينكه تعهد موسى زاهد را انجام كنند ، اما اثرى از آن نديد و كارى انجام نشده بود . گفتار احمد محقق شد و گناه بر او بار شد و مازيار بدانست كه قوم چيزى ندارند كه بپردازند و موسى مىخواسته ميان خراجگزاران و غير خراجگزاران يعنى بازرگانان و صنعتگران ، شر پديد آرد . گويد : از مردم آمل ، از ابناى سرداران و ديگران ، جوانانى به نزد سرخاستان بودند كه آنها را برگزيده بود و دليرى و شجاعت داشتند . دويست و شصت كس از اين جوانان را كه از آنها بيمناك بود در خانهء خويش فراهم آورد و چنان وانمود كه براى گفتگو فراهمشان مىآرد . آنگاه كس بنزد كشتكاران برگزيدهء دهقانان فرستاد و به آنها گفت كه ابنا ، دل با عربان و سياهپوشان دارند و من از خيانت و مكاريشان ايمن نيستم . مشكوكاتشان را كه از جانب آنها بيمناكم فراهم آوردهام . آنها را بكشيد تا ايمن شويد و در سپاهيانتان
5899
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5899