نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5895
كردهاند و بيعت كردهاند و گروگان دادهاند ، آنگاه پيمان شكسته و برون شده و گروگان خويش را به جاى نهاده . شما به قسم وفا نمىكنيد و تخلف كردن و شكستن قسم را ناخوش نداريد ، پس چگونه شاه به شما اعتماد كند و چگونه به رفتارى كه دلخواه شماست باز گردد . » بعضيشان گفتند : « گروگان را مىكشيم تا ديگرى نگريزد . » گفت : « چنين مىكنيد ؟ » گفتند : « آرى . » پس به گروگاندار نوشت و به او دستور داد كه حسن پسر على يزداد را كه گروگان پدرش بود بفرستد . چون او را به ساريه آوردند مردم از آنچه به ابو صالح گفته بودند پشيمان شدند و كسى را كه به كشتن وى مشورت داده بود ملامت كردن گرفتند . پس از آن سرخاستان آنها را فراهم آورد ، گروگان نيز حاضر شده بود به آنها گفت : « شما چيزى را تعهد كردهايد ، اينك گروگان او را بكشيد . » عبد الكريم پسر عبد الرحمان دبير به دو گفت : « خدايت قرين صلاح بدارد تو كسى را كه از اين ولايت برون شود دو ماه مهلت داده اى . اين گروگان به نزد تو هست ، از تو مىخواهيم كه دو ماه مهلتش دهى ، اگر پدرش باز نيامد راى خويش را دربارهء وى روان مىكنى . » گويد : پس او بر جماعت خشم آورد و سالار كشيكبانان خويش را كه نامش رستم بود پسر بازويه پيش خواند و به دو دستور داد كه پسر را بياويزد . پسر از او خواست كه اجازه دهد دو ركعت نماز كند كه به دو اجازه داد . وى نماز خويش را دراز كرد و سخت مىلرزيد كه دارى براى او افراشته بودند . پس پسر را از نمازش كشيدند و بالاى دار كشانيدند و گلوى وى را با آن فشردند تا خفه شد و بالاى دار بمرد . آنگاه سرخاستان به مردم ساريه دستور داد كه سوى آمل روند ، به مردم پادگانها بگفت تا خندقيان را از ابنا و عربان حاضر كنند كه حاضرشان
5895
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5895