نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5894
« سبب شايعه گويى كه دربارهء عاملانش شايعه مىگويد يا سخن كسى كه « دربارهء خاصانش ياوه مىگويد ، كارهاى خويش را ياوه نمىنهد و مرزهاى « خويش و تصرف در اطراف ملك خويش را رها نمىكند . وى ، كه خدايش « گرامى بدارد ، اگر سپاه فرستد و سردار روانه كند ، جز سوى مخالف « نمىفرستد و روانه نمىكند . « اين نامه ما را بر خراجگزارانى كه به نزد تواند بخوان كه حاضر - « شان به غايب برساند . و در كار وصول با آنها خشونت كن ، هر كه بخواهد « آن را بكاهد سيرت خويش را بنمايد تا كه خداى آنچه را بر امثال وى « فرود مىآورد ، بر او فرود آرد ، كه آنها در كار تكاليف [1] و غيره از مردم « گرگان و رى و ولايتهاى مجاور آن سرمشق گرفتهاند ، اما خليفگان « خراج آنها را تخفيف دادند و بدهيها را از آنها برداشتند ، از آن رو كه در « نبرد مردم جبال و پيكار ديلمان گمراه به آنها نياز بود ، اما خدا اين همه « را از امير مؤمنان كه خدايش عزيز بدارد بس كرد و مردم جبال و ديلمان « را سپاهيان و ياران كرد و خدا را ستايش . » گويد : و چون نامه مازيار به نزد شاذان پسر فضل رسيد كه عامل خراج وى بود ، مردم را به خراج دادن گرفت و همه خراج را در دو ماه گرفت و چنان بود كه خراج در دوازده ماه گرفته مىشد در هر چهار ماه يك سوم . يكى كه نام على داشت پسر يزداد عطار و از جمله كسانى بود كه از وى گروگان گرفته شده بود گريزان شد و از قلمرو مازيار بيرون شد ، ابو صالح سرخاستان را از اين خبر دادند كه جانشين مازيار بود بر ساريه . ابو صالح همهء مردم شهر ساريه را فراهم آورد و توبيخشان كردن گرفت . مىگفت : « چگونه شاه به شما اطمينان كند و چگونه به شما اعتماد كند ! اينك على پسر يزداد از جمله كسانى است كه قسم ياد