نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5892
و كمك به دو عرضه مىكرده بود . و چون معتصم از كار بابك فراغت يافت ، كسان شايع كردند كه امير مؤمنان آهنگ آن دارد كه سوى قرماسين رود ، و افشين را سوى رى روانه كند ، براى نبرد مازيار . گويد : چون مازيار از شايعه گويى كسان با خبر شد بگفت تا ولايت را مساحى كنند ، با آنها كه ملك خويش را به ده سه مقاطعه [1] دادند كارى نبود هر كه مقاطعه نداد به معرض محاسبه آمد ، آنچه بيشتر بود از او گرفته شد ، و اگر كمتر بود به حساب نيامد . آنگاه نامه اى سوى عامل خراج خويش نوشت ، عامل خراج وى يكى بود به نام شاذان پسر فضل ، متن نامه چنين بود : « به نام خداى رحمان رحيم » « مكرر خبر آمده و به نزد ما به صحت پيوسته كه جاهلان خراسان « و طبرستان دربارهء ما شايعه گويى مىكنند ، و بر ضد ما خبر مىسازند و « بدان دل مىدهند و بر ضد دولت [2] ما تعصب مىآوردند و از تدبيرمان عيب « مىگيرند و رسولان به نزد دشمنانمان مىفرستند و براى ما انتظار فتنه و « حادثه مىبرند كه نعمتها را منكرند و امنيت و آرامش و رفاه و گشايشى « را كه خداوند خاص آنها كرده ناچيز مىشمارند ، همين كه سردارى يا « ناظرى به رى مىرسد ، يا فرستاده اى كوچك يا بزرگ به نزد ما مىآيد « گويند ، فلان و به همان ، و گردن سوى او مىكشند و به گفتگوها مىروند « كه خداى بارها افسانه شان را در مورد آن دروغ كرده و آرزوهاشان را به « نوميدى كشانيده ، اما رخداد نخستين از تكرار آن منعشان نمىكند و « ظاهر نمايى و بيم از آن بازشان نمىدارد . همه اين را تحمل مىكنيم و
[1] كلمهء متن : قاطع ، به صيغهء فعل ماضى . [2] كلمهء متن .
5892
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5892