responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5887


معتصم بگفت تا گردنش را زدند و او نخستين كس از سرداران بود كه كشته شد و يارانش نيز .
عجيف را به ايتاخ داد كه آهن بسيار بر او آويخت و بر استرى برداشت در كجاوه اى بى فرش .
عباس در دست افشين بود ، وقتى معتصم در منبج فرود آمد عباس گرسنه بود و غذا خواست . غذاى بسيار به او دادند كه بخورد و چون آب خواست ندادند و او را در پشمينه اى پيچيدند كه هم در منبج بمرد ، و يكى از برادرانش بر او نماز كرد .
اما عمرو فرغانى ، وقتى معتصم در نصيبين فرود آمد در بستانى بود ، صاحب بستان را پيش خواند و گفت : « چاهى بكن - در جايى كه به دو نموده بود - به اندازهء يك قامت . » صاحب بستان آغاز كرد و آن را بكند . آنگاه عمرو را پيش خواند ، معتصم در بستان نشسته بود و چند جام نبيذ نوشيده بود ، معتصم با او سخن نكرد ، عمرو نيز با معتصم سخن نكرد ، تا پيش روى او رسيد ، گفت : « برهنه اش كنيد » برهنه اش كردند و تازيانه زدند ، تركان او را زدند ، چاه همچنان كنده مىشد تا وقتى كه كندن آن بسر رفت . صاحب بستان گفت : « چاه را كندم . » در اين وقت معتصم بگفت تا صورت و پيكر عمرو را با چوب زدند و همچنان زدند تا بيفتاد . آنگاه گفت به طرف چاهش بكشانيد و در آتش بيندازيد .
عمرو در آن روز سخن نكرد و زبان نگشود تا جان داد و در چاه افكنده شد و خاك بر او ريختند .
اما عجيف بن عنبسه ، وقتى به باعيناثا رسيد ، كمى بالاتر از بلد ، در كجاوه بمرد .
وى را پيش سالار پادگان افكندند و دستور دادند در آنجا به گور شود ، وى را به كنار ديوار ويرانى برد و ديوار را بر او افكند و آنجا دفن شد .
از على بن حسن ريدانى آورده‌اند كه گويد : عجيف به دست محمد بن ابراهيم

5887

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5887
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست