نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5882
به دو رسيد ، معتصم به دو گفت : « آهنگ ابو جعفر دارى ؟ » و چنان بود كه به وقت بازگشتن معتصم از عيادت اشناس عمرو فرغانى و احمد بن خليل به طرف اردوگاه افشين مىرفتند تا اسيرانى را كه ابن اقطع آورده بود ببينند و از آن ميانه هر چه را پسنديدند بخرند . پس سوى اردوگاه افشين روان شدند . افشين كه آهنگ اشناس داشت به آنها رسيد كه پياده شدند و به دو سلام گفتند ، حاجب اشناس از دور به آنها نگريست . افشين بنزد اشناس رفت و بازگشت و آنها سوى اردوگاه افشين رفتند كه هنوز اسيران را نياورده بودند ، به يك سوى ايستادند و منتظر ماندند كه اسيران را حراج كنند و از آن بخرند . حاجب اشناس بنزد اشناس رفت و گفت : « عمرو فرغانى و احمد بن خليل به افشين رسيدند كه آهنگ اردوگاه وى داشتند . پياده شدند و به دو سلام گفتند و سوى اردوگاه وى روان شدند . » اشناس ، محمد بن سعيد سعدى را پيش خواند و به دو گفت : « سوى اردوگاه افشين شو و بنگر آيا عمرو فرغانى و احمد بن خليل را مىبينى ؟ و بنگر پيش كى رفتهاند و قصهء آنها چيست ؟ » محمد بن سعيد برفت و به آنها رسيد كه بر پشت اسبان خويش مانده بودند . گفتشان : « چرا اينجا ايستادهايد ؟ » گفتند : « ايستادهايم و منتظريم اسيران ابن اقطع را بيارند و چيزى از آن را بخريم . » محمد بن سعيد به آنها گفت : « نماينده اى برگماريد كه برايتان بخرد . » گفتند : « خوش نداريم جز آنچه را مىبينيم بخريم . » محمد باز گشت و اين را به اشناس خبر داد ، اشناس به حاجب خويش گفت : « به اينان ( مقصودش عمرو و ابن خليل بود ) بگو ، در اردوگاه خويش باشيد كه برايتان بهتر است و اينجا و آنجا نرويد . »
5882
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5882