نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5881
به وقت آمدن تنها بود ، در آنجا بهتر از اينجا به دسترس است . » و چنان بود كه عجيف به كسانى دستور داده بود كه اثاث را غارت كنند كه در اردوگاه ايتاخ بعضى اثاث كهنه غارت شد ، و معتصم بر نشست و به تاخت بيامد و كسان آرام شدند . عباس از جمله مردانى كه با آنها وعده نهاده بود كسى را به كار - نگرفت . آنها نيز كارى نكردند كه خوش نداشتند بىدستور وى كارى كنند . آن روز اين خبر به عمرو فرغانى رسيده بود . عمرو فرغانى ، جزو خاصان معتصم خويشاوندى داشت كه پسرش ريش نياورده بود ، آن شب پسر به نزد پسر عمرو آمد كه نزد آنها بنوشد و خبرشان داد كه امير مؤمنان شتابان بر نشست و او پيش روى وى مىدويد و گفت : « امروز امير مؤمنان خشم آورد و به من دستور داد كه شمشيرم را برهنه كنم و گفت : هر كه پيش روى تو آمد بزن . » عمرو اين را از پسر بشنيد و بيم كرد كه آسيب بيند ، به دو گفت : « پسركم ، تو احمقى هنگام شب كمتر به نزد امير مؤمنان باش و در خيمهء خويش بمان . اگر بانگى همانند اين بانگ شنيدى يا آشوبى يا چيزى ، از خيمهء خويش برون مشو كه تو پسرى ناآزموده اى و هنوز از كار اردوگاهها بىخبرى . » پسر گفتار عمرو را بخاطر گرفت . معتصم از عموريه به آهنگ مرز حركت كرد . افشين ، ابن اقطع را از راهى بجز راه معتصم فرستاد و دستورش داد به محلى كه معين كرده بود هجوم برد و در راه به نزد وى رسد . ابن اقطع برفت و معتصم به آهنگ مرز روان شد و برفت تا به محلى رسيد كه آنجا بماند تا بياسايد و آسايش دهد و كسان از تنگه اى كه پيش رو داشتند ، عبور كنند . ابن اقطع با غنايمى كه بدست آورده بود به اردوگاه افشين رسيد . اردوگاه معتصم جدا بود و اردوگاه افشين جدا و فاصلهء هر اردوگاه به اندازهء دو ميل بود يا بيشتر . در آنجا اشناس بيمار شد ، معتصم به هنگام نماز صبح بر نشست كه وى را عيادت كند ، به خيمه گاه وى رفت و عيادتش كرد ، افشين هنوز به دو نپيوسته بود . آنگاه معتصم به آهنگ بازگشت برون شد ، افشين در راه
5881
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5881