نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5876
آنگاه حسن فرود آمد و به معتصم خبر داد كه ياطس را ديده و با وى سخن كرده . معتصم به دو گفت : « به او بگو فرود آيد . » حسن بار ديگر بالا رفت ، ياطس كه شمشيرى آويخته بود از برج درآمد و بالاى برج ايستاد ، معتصم در او مىنگريست ، شمشيرش را از گردن خويش برگرفت و آن را به حسن داد ، آنگاه ياطس فرود آمد و پيش روى معتصم بايستاد كه تازيانه اى به او زد . آنگاه معتصم به خيمه گاه خويش رفت و گفت : « بياريدش . » و او را به خيمه گاه امير مؤمنان بردند . پس از آن مسلمانان ، اسيران مرد و زن را از هر سو بياوردند چندان كه اردوگاه پر شد . معتصم به بسيل ترجمان دستور داد كه اسيران را تشخيص كند و مردم معتبر و و الا قدر رومى را به يكسو نهد . بسيل چنان كرد ، آنگاه معتصم دستور داد و سرداران خويش را به قسمتها گماشت ، اشناس را به چيزهايى گماشت كه از ناحيهء وى مىرسيد و دستور داد كه بر آن بانگ زند . افشين را نيز به چيزهايى گماشت كه از ناحيهء وى بدست ميايد و دستورش داد كه بانگ زند و بفروشد . به ايتاخ نيز دربارهء ناحيه اش چنين دستور داد . به جعفر بن خياط نيز چنين دستور داد . با هر يك از اينان از جانب احمد بن ابى داود يكى را گماشت كه شمار را نگهدارد . قسمتها به مدت پنج روز به فروش نهاده شد ، آنچه طالب داشت به فروش رسيد و بگفت تا باقيمانده را آتش زدند . [1] پس از آن معتصم حركت كرد كه سوى سرزمين طرسوس بازگردد . و چون روز ايتاخ شد ، از آن پيش كه معتصم براى بازگشت روان شود كسان بر غنيمتى كه ايتاخ عهده دار فروش آن بود تاخت آوردند ، و اين همان روزى بود كه